گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 68
امام مهدي(ع) در حدیث لوح








سخنرانی آیتالله العظمی وحید خراسانی قسم به خدا که من در زمان حیات رسول خدا(ص) به نزد مادرت فاطمه(س)
رفتم تا ولادت حسین(ع) را به او تبریک گویم. پس در دستان مبارکش لوحی سبز رنگ دیدم، گمان میکنم که از زمرد بود و
نوشتههاي سفید رنگی چون نور خورشید داشت. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت اي دختر رسول خدا!(ص) این لوح چیست!
کلام معصوم داراي ابعاد مختلف؛ ظاهر و باطن است، زیرا از ناحیه کسانی صادر شده که خداوند تبارك و تعالی، احاطه خاص
وجودي به آنها عنایت فرموده است. پس کلام ایشان، صادر شده از ناحیه همین احاطه است و مانند کسی نیست که کمی احاطه
داشته، اما زیاد حرف میزند. کلام آنها ، همه مردم را در همۀ دورانها، مخاطب قرار میدهد و به همین دلیل در آن، براي خاص
صفحه 18 از 55
و عام علومی وجود دارد. کلام معصومین(ع) براي عوام، عبادت و براي خواص، اشارت است. احادیث آنها در سطوح مختلف، بنا
به موضوع یا بنابر نقل راوي از معنی، متفاوت است. بعضی از این احادیث با مطالب بلند مرتبهاش، به جایگاه عظیمی میرسد که
یکی از این احادیث است که شیخ کلینی در کتاب کافی نقل کرده است. هنگامی که « حدیث لوح » . عقول را در حیرت فرو میبرد
به آن مراجعه میکنید، در مییابید که این حدیث، از مقامی نزد ابیبصیر برخوردار است که به عبدالرحمن بن سالم میگوید: اگر
در تمامی عمرت، به غیر از این حدیث چیزي نمیشنیدي؛ همین حدیث براي تو کافی بود پس آن را جز براي اهلش، براي کسی
بازگو مکن. و آن این است: از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: پدرم به جابر بن عبدالله انصاري فرمود که من با تو کاري
دارم. چه وقتی میتوانم که پیش تو بیایم و از تو سؤالاتی بکنم؟ جابر عرض کرد: هر وقتی که دوست داشتید. پس روزي نزد او
رفت و به او گفت: اي جابر! مرا از لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسولالله(ص)، دیدي و آنچه که مادرم از مکتوبات آن
لوح در اختیار تو گذاشته، باخبر کن! جابر عرض کرد: قسم به خدا که من در زمان حیات رسول خدا(ص) به نزد مادرت
فاطمه(س) رفتم تا ولادت حسین(ع) را به او تبریک گویم. پس در دستان مبارکش لوحی سبز رنگ دیدم، گمان میکنم که از
زمرد بود و نوشتههاي سفید رنگی چون نور خورشید داشت. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت اي دختر رسول خدا!(ص) این
لوح چیست! ایشان فرمودند: این لوحی است که خداوند به رسول خدا هدیه داده است. در آن، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو
فرزندم و اسامی اوصیاء از فرزندانم میباشد. پدرم آن را به من عطا فرموده است تا با آن، مرا بشارت دهد. جابر گفت: سپس
آیا نسخهاي که از آن برداشتهاي، نزد » : مادرتان فاطمه(س) آن را به من نشان دادند. آن را خواندم و از روي آن نوشتم. پدرم فرمود
عرض کرد: بلی. پس پدرم با او به منزل جابر رفت. جابر صحیفهاي از پوست نازك بیرون ؟« تو موجود است تا به من نشان دهی
آورد. پدرم گفت: اي جابر! کتاب را نگاه کن تا من برایت بخوانم. جابر نگاه به نسخهاش میکرد و پدرم میخواند، حتی یک
» : حرف هم مخالف نوشته نبود. پس جابر گفت: به خداوند سوگند همینطور است که شما خواندي، در لوح نوشته شده بود
بسماللهالرّحمنالرحیم، این کتابی است از سوي خداوند عزیز حکیم، براي محمد، پیامبر؛ نور، سفیر، حجاب و دلیلش. روحالامین از
سوي پروردگار عالمیان بر او نازل گشته است. اي محمد! نامهاي مرا تعظیم کن و نعمتهایم را شاکر باش و آنها را انکار مکن.
همانا من خدایی هستم که به غیر از من معبودي نیست؛ کوبندة ستمکاران، پیروزيبخش ستمدیدگان و حاکم دین. همانا خداوندي
هستم که به غیر از من معبودي نیست، هر کس که غیر از فضل مرا امید داشته یا از غیر از عدل من بهراسد، او را آنچنان عذابی
کنم که احدي از جهانیان را عذاب نکرده باشم. تنها مرا عبادت کن و بر من توکل کن. همانا من پیغمبري مبعوث نکردم که
روزهایش اکمال نشد و مدتش به سر رسید مگر اینکه براي او وصیاي قرار دادم. همانا من تو را بر انبیا برتري دادم و وصیات را
بر اوصیا، و تو را گرامی داشتم با دو بچه شیر و دو نوهات حسن و حسین. پس همانا حسن را معدن علم خود، پس از گذران مدت
پدرش و حسین را خازن وحی خود قرار دادم و او را با شهادت، گرامی داشتم و او به وسیلۀ آن به سعادت رسید. پس همانا او
برترین کسانی است که شهید شدهاند و بالاترین شهدا از لحاظ درجه است. کلمۀ تامّۀ خود را با او قرار دادم و حجت بالغهام نزد
اوست. با عترت او پاداش میدهم و عقاب مینمایم. اولین آنها، علی، سید عابدان و زینت اولیاي گذشتۀ من است و پسرش شبیه
جدش محمد است که باقر علم و معدن حکمت من است. شککنندگان در جعفر، هلاك خواهند شد، منکر او منکر من است. این
قول، حقیقتاً از سوي من پابرجاست که گرامی میدارم جایگاه جعفر را و او را در مورد شیعیان، یاران و دوستانش، خوشحال
میکنم. بعد از او براي موسی فتنهاي کور و تاریک رخ خواهد داد. حجت من مخفی نمیماند، و همانا اولیاي من از جام وفادارتر
مینوشند. هر کس هر کدام از آنها را انکار کند نعمت مرا انکار کرده است و هر کس آیهاي از کتاب مرا تغییر دهد، بر من افترا
بسته است. واي بر افترابندان و منکران! پس از اتمام مدت موسی، بندهام و حبیبم و برگزیدهام علی، ولیّ و یاور من و کسی است که
سختی نبوت را بر دوش او میگذارم و او را با تصدي آن امتحان میکنم. او را عفریتی مستکبر میکشد، و در شهري که بندة صالح
صفحه 19 از 55
بنا کرده است، در کنار بدترین خلایقم دفن میشود. این قول بر من ثابت است که او را با پسرش محمد مسرور سازم؛ جانشین پس
از او و وارث علمش. پس او معدن علم من، جایگاه سرّم و حجتم بر مخلوقات است. بندهاي به او ایمان نمیآورد، مگر آنکه
بهشت را جایگاه او قرار میدهم و شفاعتش را در مورد 70 نفر از خویشانش که همگی مستوجب آتش هستند میپذیرم و سعادت
به پسرش، علی؛ ولی من و یاورم و شاهد در خلقم و امین من بر وصیم ختم میشود. از او دعوت کننده به راهم و خازن علمم،
حسن را بهوجود میآورم و آن را با پسرش (م ح م د) رحمۀ للعالمین کامل میکنم. او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر ایوب دارد.
پس در زمان او، اولیاي من ذلیل گشته سرهاي آنها هدیه داده شود، همانطور که سرهاي رؤساي ترك و دیلم هدیه میشوند.
پس کشته و سوزانده شوند و در خوف و رعب و هراس به سر برند. زمین با خونهاي آنها رنگین میشود و فریاد و فغان زنانشان
بالا میرود. آنان به حتم اولیاي من هستند. با آنها، تمامی فتنههاي کور و تاریک را دفع میکنم و به واسطه آنها زلزلهها را
برداشته، غل و زنجیرها را باز میکنم. آنها کسانی هستند که صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنها است و آنها هدایت
این لوحی است که خداوند به رسول خدا(ص) هدیه نموده و پدرم به من عطا فرموده است تا با آن مرا بشارت دهد. .« شدگانند
مشخص میشود که شأن نزول این لوح، به مناسبت ولادت امام حسین(ع) بوده و همانا خداوند تعالی و پیامبرش در روز اول
ولادتش، او را از آنچه که بر ایشان امام حسین(ع) جاري میشود، باخبر میکنند و چارهاي از این موضوع نبوده است. امام
حسین(ع) داراي جاذبۀ خاصی در قلبها هستند، به طوري که به مجرد آنکه نامش ذکر میشود، آن جاذبه در قلبها پدیدار
میشود: همانا براي حسین(ع) محبتی مخفی در قلبهاي مؤمنین وجود دارد. پس خود او و طفولیتش در قلب مادرش زهرا(س)
چگونه است؟ و حالِ مادرش چگونه است هنگامی که میفهمد که طفلش که الان یک روزه است، سرش را با غریبی و تنهایی،
کنار فرات جدا میکنند؟ اینجاست که مقام فاطمه(س) نزد خداي تعالی متجلی میشود، و زمان بشارت الهی به حضرت
رسول(ص) و حضرت زهرا(س) به واسطۀ ائمه معصومین(ع) از ذریه حسین(ع) و به واسطه نقش آنها در این امت تا مهدي(ع) که
ذخیره اصلاحگر عالم است، فرا میرسد. پس حضرت زهرا(س) فرمود: این کتابی است که خداوند به رسول خدا(ص) اهدا فرموده
است؛ در آن اسم پدرم، شوهرم، اسم دو فرزندم و اسم اوصیاي از فرزندانم میباشد و آن را پدرم به من عطا فرموده تا با آن مرا
بشارت دهد. این کتابی است از خداوند عزیز حکیم به محمد پیامبرش... اسم عزت و اسم حکمت را با هم جمع نموده است و این
بحثی است که تنها به اشارهاي به آن، اکتفا میکنیم و قرائت را ادامه میدهیم تا بفهمیم که این کتاب از کیست! و به سوي کیست؟
عناوین گوینده و مخاطب را ملاحظه کنید. گوینده: خداوند عزیز و کلیم. مخاطب: پیامبر او، نور، سفیرش، حجاب و دلیلش. در هر
تأمل کنید. « نورش » یک از این عناوین، بحثی است که وقت ما براي پرداختن به آن کافی نیست، فقط میخواهم که در کلمه
خداوند متعال در آخر آیه نور میفرماید: یهدي الله لنوره من یشاء و یضرب الله الأمثال للنّاس و الله بکلّ شیءٍ علیم. 1 خدا هر که را
بخواهد با نور خویش هدایت میکند، و این مثلها را خدا براي مردم میزند و خدا به هر چیزي داناست. آن چه که میخواهم
اشاره کنم این است که هر کسی در این حدیث قدسی دقیق شود، ملاحظه میکند؛ اولاً در این حدیث، نامهاي همه ائمه
معصومین(ع) و خصوصیات مهم آنها کاملًا ذکر شده و این مطابق است با آنچه از اخبار صحیحه از ذکر ائمه از لحاظ تعداد و
اسماء در تورات و انجیل، قبل از تحریفشان موجود بوده است. البته نصی در تورات بعد از تحریف باقیمانده است که تعداد
در البدایۀ والنهایۀ ج 6، صفحۀ 280 آورده است: در توراتی که دست اهل کتاب « ابنکثیر » ائمه(ع) را بیان میکند! این موضوع را
همانا خداي تعالی به ابراهیم، اسماعیل را بشارت داد و همانا او را رشد داد و زیاد کرد و از فرزندانش » : است این مضمون است
منظور ابن کثیر آن چیزي است که در تورات فعلی است. در عهد قدیم و جدید، سفر آفرینش، صحاح .« دوازده عظیم قرار داد
هفدهم، آمده است: ابراهیم به خداوند گفت: اي کاش اسماعیل در حالی که امام تو میبود زندگانی میگذراند. پس خداوند
گفت: ساره همسرت، پسري براي تو به دنیا میآورد و به اسحاق صدایش میزنی و عهد مرا اقامه میکند و با او عهدي ابدي نسل
صفحه 20 از 55
به نسل منتقل میشود. و اما اسماعیل، آنچه را که دربارة او گفتی شنیدم، آگاه باش که من او را مبارك گردانم و به ثمر نشانم و
نسل او را زیاد گردانم. از او دوازده رئیس متولّد میشود و او را امتی بزرگ قرار میدهم، ولی عهدم را با اسحاق که ساره در این
ترجمه کرده و بعضی از ایشان نیز « دوازده قیّم » ، وقت در سال آینده به دنیا میآورد، اقامه میکنم. کعب الاحبار این عبارت را
ترجمه کردهاند. متن اصلی در تورات و در منابع سنی و شیعه موجود است و این مؤیدي است بر بشارت پیامبر(ص). « دوازده امام »
نکته بعد این که ملاحظه میکنیم در حدیث قدسی از اصحاب و شیعیان ائمه غیر از اصحاب امام صادق(ع) نام برده میشود، ولیکن
هنگامی که آخر حدیث لوح، کلام به امام مهدي میرسد در آخر حدیث لوح، خداوند به تفصیل از اولیاي امام(ع) سخن میگوید.
تعبیر میکند و میگوید: و آن را با پسرش (م ح م د) رحمۀ للعالمین کامل کنم، با او کمال موسی، بهاء « اولیاء الله » از آنها به
عیسی و صبر ایوب است پس در زمان ظهورش اولیاي من ذلیل میشوند.. ملاحظه بفرمایید، خداوند تعالی اصحاب امام صادق(ع)
را منسوب میکند به اینکه حاملان احادیث اهل بیت(ع) هستند بعد از این که فتنههاي شدیدي به شیعه میرسد و آنها را به امام
« اولیائی » صادق(ع) منسوب میکند. امّا هنگامی که از اصحاب مهدي(ع) صحبت میکند، آنها را به خودش منسوب کرده، تعبیر
به کار میبرد. سپس از اینکه طاغیان، آنها را ذلیل میکنند، میکشند و آواره میکنند، صحبت به میان میآید؛ تا آنجا که
میگوید: آنان حقاً اولیاي من هستند. امیدوارم توفیق پیدا کنم فرق افراد عصر غیبت و عصر ظهور را بیان کنم. اینجا ملاحظه
میکنیم که فرمایش خداوند تبارك تعالی از امام مهدي(ع) در قالب صحبت از یاران ایشان و مؤمنین در زمان ایشان آمده است،
پس چرا میگوید: با ایشان تمامی فتنههاي تاریک را دفع میکنم و به واسطه ایشان فتنهها و زلزلهها را برمیدارم. چرا نگفت با او؟
مثل اینکه خداوند تعالی میگوید همانا وجود ولیّ من مهدي، بالاتر از این است که بگویم با او دفع فتنهها و زلزلهها میکنم. پس
اینها را با خادمان و یارانش دفع میکنم و او سرور و آقاي ایشان است و تواناییهایی که فقط به او عطا شده، بسیار بالاتر از
اینهاست. چیزي را که اکنون نقل میکنم، از مرحوم سید جمالالدین خوانساري صاحب روضات الجنات، و از اکابر علماي
ماست، مطلب را روشن میکند. ایشان وصیت کرده قبري در خارج از اصفهان برایش آماده کنند؛ در حالیکه در شهر، قبرستانی
تاریخی که مؤمنین علاقمند به دفن در آن بودند، وجود داشت؛ چرا که پر از علما و صالحین بود. هنگامی که از دلیل این کار از
ایشان سؤال کردند سکوت کرد. اصرار کردند تا اینکه بیان کرد: دوستی تاجر داشتم که به صداقت و دیانتش اعتماد داشتم و به
من اصرار کرد که وصیّ او باشم. پس قبول کردم علیرغم آنکه وصایت احدي را قبول نمیکردم و این قصه را او برایم نقل کرد.
او گفت: از راه عراق به حج بیت الله الحرام رفتم تا در رفت و برگشتم به زیارت ائمه(ع) نایل آیم. هنگامی که به نجف رسیدم،
حوالهاي نزد من بود. خواستم در روز حرکت قافله آنرا تسلیم کنم، امّا تا مغرب تأخیر کردم و وقتی آمدم تا به قافله ملحق شوم،
فهمیدم که قافله رفته است و در سورالنجف را قفل کردهاند. پس آن شب را در داخل سور گذراندم و اول صبح سریع خارج شدم
تا به قافله ملحق شوم، ولی هر چقدر در صحرا پیاده میرفتم آنها را نمییافتم! متحیر به نجف برگشتم و دیدم که باب سور هم بسته
است پس شب را خارج سور گذراندم. در نیمههاي شب ناگهان شخص درویشی را که لباسهاي کهنهاي پوشیده بود دیدم. به من
پس چند گام بیشتر با او برنداشته بودم «! تو دیشب از قافله جا ماندهاي، چرا نماز شب را ترك کردي؟ بلند شو و با من بیا » : گفت
.« درویش به من گفت: برو و فلان وقت بیا !« او را به مکه ببر » : که شخصی جلیلالقدر را دیدم که به ما نگاه کرد و به درویش گفت
خود جلوي من قرار .« پشت سر من بیا و قدمهایت را جاي قدم من بگذار » : در وقتی که وعده داده شده بود رفتم وي به من گفت
گرفت و چند قدمی نرفته بود که خودم را در مکه یافتم. پس خواست با من وداع کند. به او گفتم: بسیار بر من منت میگذارید،
اگر لطفتان را کامل کنید و بعد از حج، مرا به نجف بازگردانی. قبول کرد و در روز و مکان خاصی با من قرار گذاشت. بعد از
به من گفت پشت سر » : آنکه مناسک حج را کامل کردم، به سمت آن مکان رفتم و او را یافتم. همانطور که مرتبه اول گفته بود
این جریان را به » : و باز، بعد از چند قدمی دیدم که در نجف هستم. به من گفت « من بیا و قدمهایت را در جاي قدمهاي من قرار ده
صفحه 21 از 55
گفتم: من « من با تو کاري دارم » : سپس به من گفت .« رفقایت مگو! به ایشان بگو که با یکی از ایشان آمدم و قبل از شما رسیدم
به اصفهان برگشتم، تا آنکه روزي دوست درویشم را در میان .« در اصفهان به تو خواهم گفت » : حاضرم، کارتان چیست؟ گفت
من همان کسی هستم که تو را به مکه رسانیدم و الان وقت کارم » : حمالان بازار اصفهان دیدم، به سمت من آمد و به من گفت
من در فلان مکان زندگی میکنم و در فلان روز میمیرم، پس » : گفتم: بله کارتان چیست؟ گفت «! است که به من وعده داده بودي
به مکان زندگیام بیا و در صندوق من هشت تومان است، آنها را براي کفن و دفن خرج کن. سپس مرا به مکانی که قبر خود
صاحب روضات الجنات گفت: این همان مکانی است که آن ولیّ خدا انتخاب !« مرا اینجا دفن کن » : انتخاب کرده بود برد و گفت
کرده بود، من هم اینجا را براي دفن انتخاب کردهام. این تنها سطح خادمی از اصحاب ایشان(ع) است. پس هنگامیکه خادمانشان
را انجام میدهند، خود آن حضرت صلواتاللهعلیه چگونه خواهد بود؟ اي حسرت بر عمرمان که گذشت « آصف بن برخیا » کار
و نفهمیدیم که چه کردیم و از چه کسی دور شدیم؟ چقدر، از او یاد کردیم تا که او ما را یاد کند؟ و چقدر براي او کار کردیم تا
برایمان جبران کند؟ او امامی است که خداوند تعالی از او به این نحو یاد میکند که، همانا او خاتمالائمه، کاملکنندة ایشان و
را جز براي « رحمۀ للعالمین » رحمۀ للعالمین است و با او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر ایوب است. خداوند سبحان تعبیر
رسولالله(ص) که فرموده: و ما أرسلناك إلاّ رحمۀً للعالمین. 2 فقط براي یک نفر دیگر به کار برده وآن حضرت صاحب الزمان(ع)
را بفهمیم. دلیل آن، این است « الحمدلله رب العالمین » : میباشد. ما نمیتوانیم معناي رحمۀ للعالمین را بفهمیم مگر آن که معناي
که ربوبیّت عوالم وجودي؛ ملک و ملکوت، داراي مغز و پوستهاي است: اما لایه ظاهري که عالم ملک است، نیازمند ربوبیت و
است تا به سمت تکاملش سیر کند و اما مغزي که عالم ملکوت است، نیازمند به ربوبیت با اسم « الرحمن » تربیت به واسطۀ اسم
است تا به کمالش نایل آید. همانا قرآن براي تمامی مردم و به طور اخص براي کسانی که میفهمند، معجزه است. اینها « الرحیم »
کسانی هستند که درك میکنند کمال بشریت به جز با قرآن که بر قلب سیدالمرسلین(ص) نازل شده است، متحقق نمیشود. تنها
دو نفر مظهر هر دو اسم الرحمن و الرحیم میباشند: خاتم النبیین(ص) و خاتم الوصیین امام مهدي(ع). این مقام حجتبن الحسن
ارواحنا له الفداء میباشد و انسان فقط وقتی که به اهلیّت معرفت راه پیدا کند او را میشناسد: و به مغز حکمت و علم میرسد. هر
اندازه در مناطق وجود و تعقل جلو برود، میفهمد که همانا فاعلی که وجود از اوست، ذات خالق مقدس خداي عزوجل است و
کسیکه وجود در همۀ عوالم، قائم به اوست حجت خدا بر مخلوقاتش حضرت حجتبن الحسن صلوات الله علیه میباشد. این
گسترة ولایت امام مهدي(ع) و عظمت مقام آن حضرت ارواحنا له الفداء است. به روایات اهل بیت(ع) رجوع کنید و آنها را
بخوانید و از آن چیزي بفهمید و به مردم، آنچه که از مقام پیامبر(ص) و اهل بیتش(ع)، مخصوصاً امام مهدي(ع) فهمیدید؛
بشناسانید، چرا که در زمان ما مظلومی مثل آن حضرت(ع) یافت نمیشود. ایشان آن وجود مقدسی هستند که اگر خداوند او را
خلق نمیکرد، عهدش در لوحی که به سوي پیامبرش فرستاده و با وصفی که براي پیامبرش به کار برده رحمۀ للعالمین ختم
فرصت نداریم که .« با او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر ایوب(ع) است » : نمیشد. اما سایر صفات امام در عهد لوح عبارتند از
کمال موسی و بهاء عیسی را تبیین کنیم. به صبر ایوب اشاره میکنم که او مَثلی در صبر پیامبران(ص) میباشد. آیا صبورتر از
انسانی که حجابها براي او برداشته شده است و او امور را به صورت واقعی ولو بعد از گذشت زمان میبیند، دیدهاید، قبر
جدهاش صدیقۀ کبري را زیارت میکند و ظلمهایی را که به آن مخدره شده است، مجسم میبیند و پهلوي شکسته و جسم ضعیف
آن حضرت(س) را میبیند. ایشان قبر جدش موسی بن جعفر(ع) را زیارت میکند، پس ساق پاي ایشان را که به واسطۀ زنجیرها
زخم شده، و بدنش را که به واسطه سم ضعیف شده، مشاهده مینماید. و جدش علی بن موسی الرضا(ع) را زیارت میکند پس
صورتش که سمّ آن را تغییر داده، میبیند؛ در نجف ضربۀ شمشیري که بر فرق جدش فرود آمده را میبیند. سپس به کربلا عروج
میکند و آن بدنی را که بر خاك افتاده است میبیند که حتی ملائکه نمیتوانند آن را نظاره کنند! بله، یقیناً او صبر ایوب دارد...
صفحه 22 از 55
پروردگارا! ما مقصریم. پروردگارا! ما قاصریم. پروردگارا به حرمتی که ولیاّت حضرت حجت(ع) نزد تو دارد، حرمتی که در عهد
با پیامبرت به وسیله جبرئیل بر لوحی از جانب خودت نازل کردي، و در آن مقام یاران امام مهدي(ع) را بیان کردي، و اینکه به
واسطۀ ایشان بلا و فتنهها را دفع میکنی و مقام خودش را در درجهاي بالاتر از مقام ایشان قرار دادي، از گناهان ما بگذر و لطفت را
شامل حال ما کن که ما محتاج یک نگاه او هستیم. پروردگارا! آن چیزي که از تو طلب کردیم، به حقی که از تو بر اوست و
حرمتی که او نزد تو دارد و حقی که با او قرار دادهاي و حرمتی که براي او قرار دادهاي، نگاهش را شامل حال ما بفرما و ما را
مشمول دعاي خیر آن بزرگوار قرار ده. مترجم: سید محمد حسین هاشمیان ماهنامه موعود شماره 77 پینوشتها ?: متن
. 2. سورة نساء ( 4)، آیۀ 107 . عربی برگرفته از: الحقالمبین فی معرفۀ المعصومین(ع)، علی کورانی. 1. سورة نور ( 24 )، آیۀ 35
جامعه مسلمانان آمریکا
حدّاقل دو قرن قبل از کشف قارة آمریکا به دست کلمبوس، مسلمانان شبه جزیرة اسپانیا و قارة آفریقا موفق شدند به قارة آمریکا
دست یافته و حتی با اهالی بومی آن سرزمین آمیزش داشته باشند. حمید مولانا جمعیتشناسی مسلمانان در آمریکا نیم قرن پیش،
جامعهشناسان و کارشناسان علوم سیاسی غرب، فکر نمیکردند که اسلام به یک نقطه قدرت بزرگ در سیستم بینالمللی تبدیل
شود. به همین جهت، مطالعه نفوذ مسلمانان در دنیا از جنبه سیاسی، اقتصادي، فرهنگی و منطقهاي تقریباً ناچیز بود. در آمریکاي
شمالی و ایالات متحده آمریکا نیز جمعیت مسلمانان و فعالیت آنها در حاشیه قرار داشت. در سه دهۀ اخیر و بهویژه با پیروزي
انقلاب اسلامی ایران، نه تنها این پیشفرضها و معادلات به هم خورده است؛ بلکه امروز برداشت و تحلیل جدیدي از جایگاه اسلام
و مسلمانان در امور بینالمللی به وجود آمده است. آمار رسمی و دقیق دربارة جمعیت مسلمانان در ایالات متحده آمریکا وجود
ندارد؛ زیرا که مطابق قوانین و مقررات آمریکا، دین و مذهب شهروندان در سرشماري ملی که تقریباً هر ده سال یکبار انجام
میشود، منظور نگردیده است. به همین جهت، آمار مسلمانان در آمریکا، تخمینی بوده و در جمعآوري اطلاعات در این مورد، از
منابع دیگر از جمله اصلیت شهروندان و مهاجران و از نوع ملیتها که از سوي مقامات رسمی سرشماري، گردآوري شده است؛
استفاده میشود. آمار دولت آمریکا نشان میدهد که عدة مهاجران به آمریکا از کشورهاي اسلامی، از بدو ورود تا سال 1965
میلادي، نسبت به مذاهب و ملیتهاي مناطق دیگر بسیار کم بوده است. طبق این آمار، در سالهاي بین 1820 تا 1965 ، مجموعاً
517367 نفر از کشورهاي اسلامی به آمریکا مهاجرت کردهاند که اغلب آنها از نواحی بالکان و عثمانی سابق (ترکیه) و هندوستان
که شامل پاکستان و بنگلادش امروزي است، بودهاند. طبق آمار اداره مهاجرت آمریکا، عدة مهاجران از کشورهاي اسلامی بین
سالهاي 1966 تا 1980 افزایش یافته و به 865472 میرسد. گرچه اکثریت این مهاجران مسلمان بودهاند، اما بسیاري نیز از ادیان
دیگر از جمله مسیحیت و یهودیت هستند. تعداد مهاجران از کشورهاي اسلامی در دهه 1980 به 921100 رسیده و در هفت سال
1991 تا 1997 ) به 997000 افزایش یافته است. مسلمانان، فقط 30 درصد از مهاجران لبنانی به آمریکا را در ) اول دهه 1990
سالهاي بین 1980 تا 1990 تشکیل میدادند؛ در حالی که یک سوم مهاجران هندوستان به آمریکا در سالهاي بین 1820 تا 1960
مسلمان بودند. عدة بسیار زیادي از ایرانیان که پس از انقلاب اسلامی به آمریکا مهاجرت کردند، به ویژه در سالهاي بین 1980 تا
1990 از یهوديها، مسیحیها و ادیان دیگر جز اسلام بودند. به طور کلی بین سالهاي 1820 تا 1997 طبق آمار دولت آمریکا، در
حدود 3 میلیون و 300 هزار نفر از کشورهاي مسلمان به آمریکا مهاجرت کردند و این فقط 5 درصد از کل مهاجران 64 میلیونی در
این سالها به آمریکا بوده است. بزرگترین رقم مهاجران از کشورهاي اسلامی به آمریکا را به ترتیب کشورهاي عربی، ایران،
پاکستان، هند، بنگلادش، تونس، آفریقاي شمالی، اروپا بهویژه منطقه بالکان (کشورهاي آلبانی، بوسنی و هرزگوین و
جمهوريهاي سابق یوگسلاوي) تشکیل میدهند. سایر مناطق قاره آفریقا و آسیا، مانند جمهوريهاي آسیاي مرکزي، اندونزي،
صفحه 23 از 55
مالزي، آفریقاي جنوبی و غیره در درجه بعد قرار دارند. تعداد مهاجران از افغانستان بین سالهاي 1980 تا 1990 در حدود 30 هزار
و در هفت سال اول دهه 1990 میلادي بالغ بر 13600 نفر بوده است. امروز جمعیت مسلمانان در آمریکا حداقل 6 میلیون و حداکثر
تا 9 میلیون نفر، تخمین زده میشود. نگاهی به تاریخ مسلمانان نه تنها در سفر و دریانوردي کریستوفر کلمبوس در 1492 میلادي به
قاره آمریکا به او کمک و یاري کردند، بلکه در کشف این سرزمین به دست اروپاییها با آنان همراه بودند. ماجراي مسافرت و
دریاسالاري کلمبوس به قاره آمریکا، دقیقاً زمانی صورت میگیرد که چند سال قبل از آن، آخرین حکومت مسلمانان بر شبهجزیرة
اسپانیا کاملًا از سوي شاهزادههاي مسیحی آن منطقه خاتمه یافته؛ ولی اطلاعات و دانش انباشته شده چند قرن تمدن اسلامی در اروپا
و بهویژه در آن منطقه، در رشتههاي جغرافیا، تاریخ، نجوم، ریاضیات، دریانوردي، نقشهبرداري و تبحر و فناوريهاي جهانگشایی به
دست مسیحیان اسپانیایی و پرتغالی افتاده است. فرضیه معتبري که از طریق برخی از تاریخنویسان و دانشمندان ارائه شده، حاکی از
این است که حداقل دو قرن قبل از کشف قارة آمریکا به دست کلمبوس، مسلمانان شبه جزیرة اسپانیا و قارة آفریقا موفق شدند به
قارة آمریکا دست یافته و حتی با اهالی بومی آن سرزمین آمیزش داشته باشند. لازم به یادآوري است که از سال 1474 میلادي تیم
پادشاهان مسیحی کاتولیک، یعنی زن و شوهري موسوم به ایزابلا، از ناحیه سویل و فرناندو از منطقه آراگون شبه جزیره اسپانیا و
پرتغال موفق شدند به تدریج، از تضعیف و چنددستگی مسلمانان استفاده کرده، حکومت و سلطه خود را بر آن سرزمین استوار
نمایند و بالاخره آخرین حکومت و شهر مسلمانان یعنی گرانادا (غرناطه) را در 1492 ، یعنی زمانی که کلمبوس دریانوردي خود را
به طرف قاره آمریکا شروع کرد، تصرف و فتح کنند. مسلمانان تحت فشار و خفقان شاهان اسپانیا و پرتغال، از آن منطقه رانده
شدند. و از آن تاریخ به بعد هیچگاه در ادبیات غرب توجهی به نقش مسلمانان در اکتشاف قارة آمریکا نشده است. اکتشاف قاره
آمریکا به دست اروپاییها با دو روند تاریخی دیگر در دنیاي اسلام همراه است: یکی حمله و حکومت مغولها در شرق آسیا که
فاجعۀ بزرگی را براي حکومتهاي مسلمانان در فلات ایران و آسیاي مرکزي و سرزمینهاي عربی به وجود میآورد و دیگري
ظهور مسلمانان ترك و عثمانیها و فتح قسطنطنیه و شکست مسیحیان و کلیساي بیزانتین (ارتدوکس) در شرق است که همزمان با
افول حکومتهاي اسلام در شبه جزیره اسپانیا پرتغال صورت گرفته و منجر به تأسیس امپراتوري عثمانی و گسترش تمدن اسلامی
و ترك زبان در شرق مدیترانه و اروپا میشود. زمانی اسپانیا، انگلستان و فرانسه قاره آمریکا را تقسیم کرده و به مستعمرات خود
ملحق میکنند که امپراتوري عثمانی در غرب با اروپا و در شرق با ایران (سلسله صفوي)، درگیري سیاسی و نظامی داشت. با
تضعیف دولتهاي اسلامی در اروپاي غربی و ناحیه اقیانوس هند و آفریقا و درگیريهایی که امپراتوريهاي عثمانی و صفوي در
سرزمین وسیع آسیا اروپاي شرقی دارند، برتري تسلط دریایی به ویژه در اقیانوسهاي اطلس و کبیر (آرام) به دنیاي غرب و به ویژه
به اسپانیا، پرتغال، انگلستان، فرانسه و هلند انتقال پیدا میکند. تماس مسلمانان و دنیاي اسلام با قاره آمریکا در اواسط قرن نوزدهم،
بسیار ناچیز است. مهاجرت مسلمانان به قاره آمریکا از اطراف و اکناف دنیا در چند مرحله صورت گرفته است. در اوایل قرن
نوزدهم، مسافرت و مهاجرت افراد مسلمان به آمریکا و بهویژه آمریکاي شمالی از طریق دعوت، استخدام و بهرهبرداري ویژه آنها
در حرفههایی که اروپاییها با آن آشنایی نداشتند، صورت میگرفت. مثلًا در سال 1856 میلادي، قشون سواره آمریکاي شمالی
را جهت پرورش شتر در ایالت آریزونا و کالیفرنیا استخدام کرده، به آمریکا آورد « حاجی علی » (ایالت متحده) فرد مسلمانی به نام
که سالهاي بعد مقیم شده، در کالیفرنیا زندگی کرد. امّا اولین گروه مهاجران مسلمان به آمریکا در سالهاي 1875 تا 1912 ، یعنی
پس از خاتمه جنگهاي داخلی آمریکا و قبل از آغاز جنگ اول بینالمللی صورت گرفت. اکثریت این مهاجران را مسیحیان
کشورهاي سوریه، اردن، فلسطین و لبنان تشکیل میدادند که در مدراس میسیونهاي مذهبی در خاورمیانه، درس خوانده و به
جهات اقتصادي و مذهبی به قاره آمریکا مهاجرت میکردند؛ گرچه در بین این گروه، مسلمانان اهل سنت، شیعه، علوي سوریهاي و
دروزي متعلق به لبنان مشخص بودند. مرحله دوم مهاجرت مسلمانان به آمریکا پس از جنگ بینالمللی اول و سقوط امپراتوري
صفحه 24 از 55
عثمانی صورت میگیرد و بیشتر شامل کشورهایی است که تحت سلطه عثمانیها اداره میشدند. به علت سهمیهبندي ملیتهاي
مختلف در قانون مهاجرت ایالات متحده که در دهههاي اوایل قرن بیستم بیشتر شامل اروپاییها میشد، عدة مهاجران مسلمان به
آمریکا هنوز محدود میباشد. دورة سوم مهاجرت مسلمانان به آمریکا، زمانی آغاز میشود که در دهه 1930 میلادي، طبق قوانین
مهاجرت جدید آمریکا، به مسلمانان مقیم آمریکا اجازه داده میشود تا اعضاي فامیل و خانواده خود را نیز بتوانند براي مهاجرت به
آمریکا دعوت کنند. مرحله چهارم مهاجرت و اقامت مسلمانان در آمریکا که عده انبوه و قابل توجهی را از دنیاي اسلام و به ویژه
خاورمیانه تشکیل میدهد، از خاتمه جنگ جهانی شروع شده و تا دهه 1960 میلادي ادامه پیدا میکند. اکثریت مسلمانانی که در
این دوره به آمریکا مهاجرت کرده و یا مقیم میشوند، از تجار، دانشجویان، اصناف و حرفههاي مختلف بوده و انگیزه اصلی آنها،
اقتصادي، فرهنگی، آموزشی و اجتماعی میباشد. با تغییرات جدیدي که در قانون مهاجرت آمریکا در سال 1965 میلادي به وجود
آمد، سهمیهبندي مهاجرت به آمریکا بر مبناي ملیت و قومیت لغو شده، بر مبناي احتیاج حرفهاي و اقتصادي طرح میگردد و این
فرصت مناسبی را براي مهاجرت مسلمانان به ایالات متحده فراهم میسازد. مرحله پنجم و اخیر مهاجرت مسلمانان به آمریکاي
شمالی و ایالات متحده، بیشتر با تحولات بینالمللی، دگرگونی هاي داخلی کشورهاي اسلامی و محدودیتها و فرصتهاي ایجاد
شده در قاره آمریکا ارتباط دارد. بزرگترین مهاجرت مسلمانان به آمریکا در این دوره و به ویژه از کشورهاي پاکستان، بنگلادش،
افغانستان، ایران، اندونزي، مالزي، هند، کشورهاي عربی خاورمیانه، فلسطین، ترکیه و آفریقاي شمالی صورت میگیرد. این دوره از
اواسط دهه 1960 آغاز شده و تا امروز ادامه دارد. جنگهاي اعراب و اسرائیل در سالهاي 1967 و 1973 ، جنگهاي داخلی لبنان
در دهه 1970 و اشغال برخی از کشورهاي اسلامی به دست قدرتهاي اروپایی، مانند اشغال افغانستان از سوي نیروهاي شوروي
سابق، تأثیرات فوقالعادهاي در مهاجرت مسلمانان به آمریکا داشته است. حمله اسرائیل به لبنان و فلسطین و اشغال این دو کشور، دو
جنگ اخیر در عراق پس از فروپاشی شوروي، انقلاب اسلامی ایران، استقلال جمهوريهاي آسیاي مرکزي از یوغ تسلط نظام
شوروي، تحولات سیاسی در قاره آفریقا و مغرب و به طور کلی روند و جریان اقتصاد جهانی همراه با توسعه ابزار آلات ارتباطات و
حمل و نقل و ترابري و به ویژه آموزش و پرورش دانشگاهی و اشتغالات جدید، همه دست به دست هم داده و برخلاف
محدودیتهاي حاصل از وقایع 11 سپتامبر 2001 در آمریکا، تعداد مهاجران و مسلمانان مقیم آمریکا را افزایش داده است. مثلًا در
اواسط دهه 1970 میلادي و قبل از انقلاب اسلامی ایران، تعداد ایرانیانی که به دلایل مختلف در آمریکا اقامت داشتند، از 70 هزار
نفر تجاوز نمیکرد که بیش از 50 هزار نفر آنها را دانشجویان تشکیل میدادند. در سه دههاي که از انقلاب اسلامی ایران
میگذرد، تعداد ایرانیان مقیم آمریکا نزدیک به یک میلیون نفر رسیده که اقلیت کوچکی از آنرا یهودیان ایرانی تشکیل میدهند.
جامعه شیعیان آمریکا جامعه شیعیان، پس از اهل تسنن، بزرگترین گروه مسلمانان در ایالت متحده آمریکا میباشد و شیعه
اثنیعشري، قریب به اتفاق این گروه از مسلمانان را تشکیل میدهد. از ده میلیون مسلمان در آمریکا، از جمله مسلمانان سیاهپوست
بومی آمریکا، نزدیک به دو میلیون نفر از مذهب شیعه هستند. به عبارت دیگر از هر ده نفر مسلمان در ایالت متحده، دو نفر از
شیعیان هستند و بزرگترین گروه مسلمانان شیعه را ایرانیها، که نزدیک به یک میلیون نفر میباشند، تشکیل میدهند. سایر شیعیان
آمریکا از کشورهاي عراق، لبنان، افغانستان، عربستان سعودي، پاکستان، هند، آذربایجان، تاجیکستان، ترکمنستان و سوریه بوده و
تعداد قابل توجهی نیز از سایر ممالک و سرزمینهاي اسلامی هستند. مهاجرت چند سال اخیر مسلمانان به آمریکا به ویژه از
کشورهاي پاکستان، عراق، بحرین و سواحل خلیج فارس، بنگلادش، آفریقاي شمالی و جنوبی و آسیاي مرکزي، جمعیت شیعیان را
در آمریکا افزایش داده است. جامعه شیعیان در آمریکا، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم و در دهههاي 1950 تا 1970 بر اثر
افزایش مهاجران ایرانی و لبنانی و عراقی، بهویژه دانشجویان، بخش بسیار مهمی را از جمعیت مسلمانان در ایالات متحده تشکیل
میداد، امّا اهمیت شیعیان از جنبههاي سیاسی، اقتصادي و فرهنگی، با پیروزي انقلاب اسلامی ایران و توجه فوقالعاده مردم و افکار
صفحه 25 از 55
عمومی به بیداري مسلمانان، گسترش پیدا کرد. جامعه شیعیان در دهههاي 1960 و 1970 در آمریکا، فعالترین و مهمترین گروه
سیاسی را تشکیل میداد. مثلًا انجمن دانشجویان مسلمان که تحت نظر و رهبري ایرانیان مقیم آمریکا و کانادا اداره شده و فعالیت
میکرد، نقش بسیار بزرگی در بسیج مسلمانان و آگاهی افکار عمومی آمریکا در دوران انقلاب اسلامی داشت. اسلام و جامعه
سیاهپوستان آمریکا جامعه سیاهپوستان آمریکا یا آنچه در دهههاي اخیر به نام جامعۀ آمریکاییهاي سیاه آفریقایی النسل نامیده
میشوند، حساسیت فوقالعادهاي به اسلام و مسلمانان پیدا کردهاند. در آغاز مهاجرت اروپاییها به قاره آمریکا و توسعه تجارت
بردگی و بردهفروشی در ایالت متحده، عده قابل توجهی از بردگان فرستاده شده از آفریقا به آمریکا، مسلمان بودند. امّا از آنجا که
مستمعرات انگلیس در آمریکا عموماً مسیحی بودند، سیاهپوستان این سرزمین، مذاهب مختلف مسیحیت را قبول کرده و آثار
مسلمانان سیاهپوست در آمریکا، تا اواخر قرن بیستم چندان ظاهر و مشهود نبود. با این وجود، اسم و رسم برخی از مسلمانان
« الکس هیل » سیاهپوست اولیه را در کتبها و داستانهاي مربوط به دوره بردگی در آمریکا میتوان ملاحظه کرد؛ از جمله در نوشته
و داستان و رمان او به نام ریشهها. خاطرات برده سیاهپوست مسلمان به نام محمد بیلالی به زبان عربی که در دهه 1720 میلادي؛ از
آفریقاي غربی به آمریکا مهاجرت کرده؛ در کتابخانه دانشگاه جورجیا در جنوب ایالات متحده هنوز محفوظ است. در دهههاي
اولیه قرن بیستم که نهضت اجتماعی و مدنی سیاهپوستان آمریکا، جهت حصول حقوق و آزاديهاي فردي و کشوري در حال رشد
و نمو بود، یک سیاهپوست از شهر دیترویت در ایالت میشیگان که مرکز صنایع اتومبیلسازي میباشد به اسلام گرایش پیدا کرده و
« الیجاح محمد » بود که بعداً به « الیجاح پول » تشکیل میدهد. اسم این فرد در اصل « ملت یا گروه اسلام » گروه و سازمانی را به نام
که در دهه 1960 فعالیت داشت و دیگر رهبر سیاهپوستان این « مالکوم ایکس » تغییر یافت. سیاهپوست معروف انقلابی آمریکا به نام
است که درحقیقت، در کنار الیجاح محمد پرورش یافت. برخی از باورهاي این « لوئیز فراخان » ، مکتب که در حال کنونی فعال است
به رهبري الیجاح محمد، « ملت یا گروه اسلام » مکتب، با آیین و روش و اعتقادات مسلمانان سنتی، مغایرت دارد. نهضت مسلمانان
در حقیقت هم تحت تأثیر فرقههاي مختلف مسیحیت در آمریکا قرار گرفته و از این جهت، خود را یک نوع گروه و ملتی میدانست
که میخواهد آزاديهاي گم شده خود را در جامعه آمریکا باز یابد و از طرف دیگر هم گرایش به اسلام، نوعی مقاومت در مقابل
تهاجم فرهنگی، سیاسی، اقتصادي و نژادي سفیدپوستان آمریکا علیه سیاهپوستان محسوب میشد. ملت یا گروه اسلام الیجاح محمد،
کوشش داشت این هویت سیاهپوستان را زیر چتر اسلام بیابد. مالکوم ایکس در سال 1964 از گروه الیجاح محمد جدا شد و گروه
رابطه و همکاري داشت، تشکیل داد. طبق خاطرات « وحدت آمریکاییهاي آفریقایی » که با سازمان « مسجد مسلمان » جدیدي به نام
مالکوم ایکس، او در زیارت حج در مکه معظمه که بسیار تحت تاثیر آن قرار گرفته بود، شرمسار بود؛ زیرا به زبان عربی که زبان
دنیاي اسلام است، آشنایی نداشت. الکوم ایکس در سال 1965 در یک جلسه سخنرانی در شهر نیویورك ترور و کشته شد. پس از
فعالیت پدر را ادامه داد، امّا در بسیج سیاهپوستان چندان « والاس محمد » درگذشت الیجاح محمد در سال 1975 میلادي، پسر او
موفق نشد و یکی از پیروان پدر او، لوئیز فراخان، این مأموریت را از دهه 1980 تا امروز به دست گرفته است. فراخان بیش از سایر
رهبران سیاهپوست آمریکا با گروههاي دیگر مسلمانان در آمریکا نزدیک شده آمیزش پیدا کرد و در دهه 1990 و اوایل قرن
بیستویکم دو تظاهرات یک میلیون نفري جهت بسیج سیاهپوستان، براي رهایی از یوغ ظلم و ستم نظام جهانی سفیدپوستان و
همفکران آنان، در واشنگتن به راه انداخت. فراخان به علت انتقاداتی که از رژیم صهیونیستی کرده است، مورد غضب و خشم آنان
میباشد و اختلاف او و هواداران و پیروانش با یهوديهاي آمریکا، همیشه آشکار بوده است. نفوذ اسلام در بین سیاهپوستان
آمریکا، فراسوي گروههاي الیجاح محمد، مالکوم ایکس و لوئیز فراخان بوده است. بسیاري از مسلمانان سیاهپوست بومی آمریکا از
اهل سنت و برخی نیز از مذاهب دیگر اسلامی از جمله شیعیان میباشند. نفوذ اسلام در بین سیاهپوستان آمریکا در چند دهه اخیر، از
همه ادیان و مذاهب دیگر بیشتر بوده است. هویت اسلامی سیاهپوستان را به خوبی میتوان در نام و رسم بسیاري از شخصیتهاي
صفحه 26 از 55
حرفهاي، فرهنگی، ورزشی و بازرگانی ملاحظه کرد. امروز فرقه و دسته و گروههاي انشعابی مختلفی از سیاهپوستان مسلمان آمریکا
میباشند که در سطح مذهبی و مدنی فعالیت دارند. میزان « ملت گروه اسلامی » وجود دارند که اغلب کوچک بوده و معدودي از
گرایش به اسلام در آمریکا، در طول سال 2005 ، حدود بیستهزار نفر تخمین زده شده که از این تعداد، 63 درصد آمریکاییهاي
آفریقایی تبار، 27 درصد سفیدپوست و 9 درصد را لاتین تبارها تشکیل میدهند. ماهنامه موعود شماره 77 پینوشت ?: برگرفته از:
ماهنامه اخبار شیعیان، شمارة 13
جوخه هاي مرگ آمریکا
محقق و نویسنده مستقل انگلیسی، اسناد و مدارکی را درباره اقدام ارتش آمریکا در تشکیل جوخههاي مرگ در عراق « مکس فولر
ارایه داده است. به گواه تاریخ نیم قرن اخیر، آمریکا تنها کشوري است که توانایی فوقالعادهاي در سازماندهی جوخههاي مرگ در
هر نقطه از جهان دارد و بعد از ویتنام، شیلی، السالوادور و... اکنون نوبت شهروندان عراقی شده است که هر روز قربانی وحشیگري
این جوخهها شوند. آنچه در زیر میخوانید مشروح گفتوگوي رادیو انگلیسی برونمرزي با فولر است. اشاره: تاکنون
گمانهزنیهایی درباره نقش مستقیم آمریکا در ایجاد ناامنی در عراق وجود داشته است. براساس این گمانهزنیها، آمریکا براي
تداوم حضور خود در عراق نیازمند توجیهات جدیدي است که مهمترین آن القاي وجود درگیريهاي فرقهاي و مذهبی در این
مکس » کشور و ناامنیهاي ناشی از آن است که حضور نیروهاي ثالث بیطرف را که همان اشغالگران باشد توجیه میکند. اما
محقق و نویسنده مستقل انگلیسی، اسناد و مدارکی را درباره اقدام ارتش آمریکا در تشکیل جوخههاي مرگ در عراق ارایه « فولر
داده است. وي میگوید آمریکا با همکاري وزارت کشور عراق که در زمان علاوي نخستوزیر سابق مهرههاي بعثی در آن
نفوذ کردند، توانسته است علاوه بر به راه انداختن موج ناامنی و بمبگذاري در عراق، چهرة شیعیان را نیز مخدوش جلوه دهد و
زمینههایی براي بروز اختلافات فرقهاي و تداوم اشغالگري ایجاد کند. همچنان رسانههاي وابسته به ارتش آمریکا دایماً از نقش ایران
در ناامنیهاي عراق میگویند تا نقش ارتش آمریکا و جوخههاي مرگ آن را پنهان کنند. به گواه تاریخ نیم قرن اخیر، آمریکا تنها
کشوري است که توانایی فوقالعادهاي در سازماندهی جوخههاي مرگ در هر نقطه از جهان دارد و بعد از ویتنام، شیلی، السالوادور
و... اکنون نوبت شهروندان عراقی شده است که هر روز قربانی وحشیگري این جوخهها شوند. آنچه در زیر میخوانید مشروح
چوپان » تحت عنوان Global Research گفتوگوي رادیو انگلیسی برونمرزي با فولر است. شما در مقالهاي در پایگاه اینترنتی
نوشتهاید که نیروهاي اطلاعاتی آمریکا عامل اصلی شکنجه و ،« دروغگو: اطلاعرسانی غلط و جوخههاي مرگ آمریکا در عراق
مرگ و میرها در عراق هستند. آیا شما مدارك و اسنادي در اختیار دارید که بتوانید ادعاي خود را به اثبات برسانید؟ در حال حاضر
کشتارهاي غیرقانونی زیادي در عراق توسط جوخههاي مرگ ناشناس صورت میگیرد. ناشناس از این جهت که مشخص نیست
دقیقاً این افراد چه کسانی هستند. تعداد زیادي از شهروندان عراقی توسط افراد مسلح و نیروهاي امنیتی دزدیده میشوند و پس از
شکنجه کشته میشوند. آن چیزي که ما میدانیم این است که آمریکا این نیروها را آموزش میدهد واحدهایی که این نیروها را
آموزش میدهند تحت عنوان واحدهاي ضدّ شورش در جنوب شرقی آسیا و همچنان در جنگهاي کثیف در آمریکاي مرکزي
فعالیت میکنند. در این میان باید به وزارت جدید کشور عراق اشاره کرد که ارگان و عامل اصلی دخالتهاي آمریکا در عراق
محسوب میشود. این امر چیز تعجبآوري نیست و ما بارها شاهد دخالت نیروهاي اطلاعاتی آمریکا در جنگهاي مخفیانه و
کشتارهاي دستهجمعی مثل گواتمالا، السالوادور، شیلی، اندونزي، ویتنام که همگی به ظاهر مستقل بودند ولی تحت کنترل نیروهاي
امنیتی توسط نیروهاي اطلاعاتی آمریکا آموزش میدیدند. الگوي مشابهی را میتوان در کلمبیا مشاهده کرد که عامل اصلی
درگیريهاي داخلی در این کشور جوخههاي مرگی بودند که توسط نیروهاي آمریکایی آموزش دیده بودند. این امر همیشه به
صفحه 27 از 55
اثبات رسیده است که جوخههاي مرگ فقط و فقط با کمک نیروهاي خارجی میتوانند این عملیات را صورت بدهند. این نیروهاي
خارجی هم توسط آمریکا آموزش داده میشوند و تأمین مالی آنها نیز از طرف آمریکا صورت میگیرد. آمریکا ادعا میکند که
اگر کشور عراق را ترك کند، آشوب و هرج و مرج این کشور را فرا خواهد گرفت و به همین دلیل مجبور است که نیروهاي امنیتی
عراقی را کاملًا آموزش دهد تا خود نیروهاي امنیتی عراق بتوانند از عهده امن کردن عراق برآیند. دولت آمریکا براي اینکه خود
را از دخالت در شورشهاي داخلی مبرا کند ادعا میکند که وزارت کشور تحت کنترل شیعهها و سپاه بدر است ولی هیچگاه به این
نکته اشاره نمیکند که تعداد نیروهاي نفوذي دستنشانده آمریکا در وزارت کشور بسیار است. این نیروها توسط دولت آمریکا و
از زمان دولت ایاد علاوي به این وزارتخانه راه پیدا کردند و در واقع هدف آنها خدشهدار کردن وجهۀ شیعیان است. وزیر کشور
یک شیعه و عضو مجلس اعلاي انقلاب اسلامی عراق است ولی متأسفانه عوامل دستنشانده آمریکا در « بیان محمد صولاغ » به نام
وزارت کشور عراق زیاد هستند و با گرفتن دستور از سوي آمریکاییها دست به شورشهاي داخلی و کشتارهاي غیرقانونی میزنند
تا هم وجهۀ شیعیان خدشهدار شود و هم اینکه راهکاري براي توجیه حضور نیروهاي آمریکایی ایجاد کنند. رئیس بخش امنیتی
وزارت کشور، یکی از اعضاي سابق حزب بعث است که با سیا همکاريهایی داشته است. رئیس بخش اطلاعات وزارت کشور
نیز یک سنی است که در بسیاري از موارد نقض حقوق بشر توسط کماندوهاي پلیس شرکت کرده است. « ژنرال حسین کمال »
هدف آمریکا از اینکه سعی میکند این کشتارهاي غیرقانونی را به عنوان درگیريهاي فرقهاي و انتقامجویانه معرفی کند، چیست؟
آمریکا در عراق اهداف خاصی را دنبال میکند و براي رسیدن به این اهداف هر کاري بخواهد میکند حتی اگر غیرقانونی باشد.
مقامات آمریکایی ادعا میکنند که براي استثمار این کشور یا کنترل منابع نفتی آن وارد این کشور نشدهاند ولی اگر عراق یک
قطره نفت نداشت آنگاه آیا آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم یا برقراري دموکراسی و آزادي وارد خاك این کشور میشد یا
خیر؟ مردم عراق نیز همچون مردم دیگر کشورها من جمله خود مردم آمریکا، متوجه شدهاند که آمریکا اهداف دیگري غیر از
آزادي و دموکراسی و یا مبارزه با تروریسم در کشور عراق دنبال میکند. چگونه کشوري که صراحتاً اصول حقوق بشر و یا قوانین
بینالمللی را نقض میکند، میتواند که براي کمک به مردم عراق وارد این کشور شده است. آمریکا اهداف امپریالیستی خود را
دنبال میکند و میخواهد کلّ کشور عراق از جمله اقتصاد و جامعه آن را تحت کنترل خود داشته باشد و با ایجاد پایگاههاي نظامی
در این کشور بتواند دیگر کشورها را نیز تحت کنترل و نفوذ خود دربیاورد. هماکنون که آمریکا نتوانسته است سلاح کشتارجمعی
در عراق پیدا کند و یا اینکه اثبات کند صدام حسین با شبکه القاعده و یا حوادث 11 سپتامبر ارتباطی داشته است، ادعا میکند که
میخواهد آزادي و دموکراسی را در عراق ایجاد کند و کشور عراق را تبدیل به کشوري باثبات و امن بکند. ولی همیشه این
کشورها در چنین مواقعی با مخالفتها و اعتراضهاي داخلی روبهرو میشوند. مردم عراق نمیخواهند یک کشور بیگانه آنها را
استثمار کند و سرنوشت کشورشان را در دست بگیرد. بنابراین آمریکا جوخههاي مرگ را در عراق ایجاد میکند تا با این کار
مفهوم مقاومت را کمرنگ کند و آن را شورش معرفی و سپس ادعا کند که براي حفظ صلح و آشتی میان فرقههاي مختلف باید
در عراق حضور داشته باشد. آمریکا بارها ادعا کرده است که تداوم شورش در عراق به خاطر دخالتهاي ایران است. آمریکاییها
بارها گفتهاند که بمبارانهاي گاه و بیگاه در عراق و همچنان جوخههاي مرگ در عراق کار عوامل ایرانی است که سعی دارند
یک حکومت مذهبی را در عراق ایجاد کنند. نظر شما در این خصوص چیست؟ کدام کشور در ایجاد جوخههاي مرگ سابقهدار
است؟ جوخههاي مرگ در طول نیمقرن اخیر براي اهداف کثیف و اکثراً توسط آمریکا ایجاد شدهاند. هیچ مدرکی هنوز به دست
نیامده است که نشان بدهد کشور دیگري غیر از آمریکا در ایجاد این جوخههاي مرگ دست داشته است. آمریکا حدوداً یکصد و
پنجاه هزار نیرو در عراق دارد و براي حفظ این نیروها حتماً فعالیتهاي اطلاعاتی دقیق و گستردهاي را هدایت میکند. هیچ دلیلی
وجود ندارد که شورش و جوخههاي مرگ را به کشور دیگري نسبت دهیم. چرا که این آمریکاست که میخواهد شورش در عراق
صفحه 28 از 55
ادامه پیدا کند تا حضور نیروهاي خود را توجیه کند. کشورهاي دیگر نه نیرویی در عراق دارند که بخواهند آنها را حفظ کنند و نه
اهدافی را در عراق دنبال میکنند. اگر کشورهاي دیگر میخواستند عراق را تحت استثمار خود درآورند، زودتر از آمریکا این کار
را میکردند. مخصوصاً کشور ایران که همسایه کشور عراق است دوست دارد امنیت در این کشور برقرار باشد تا امنیت خودش به
خطر نیفتد. آمریکا از طرفی دوست دارد که چیزهاي ناروا و نامربوطی را به ایران نسبت دهد تا شاید بتواند حمله به این کشور را
توجیه کند. عوامل اصلی ایجاد و توسعۀ واحد ویژه کماندوهاي پلیس چه افرادي هستند و سابقه آنها چیست؟ عوامل تشکیل این
هستند. جیمز استیل عامل اصلی تشکیل گروه ویژه کماندوهاي پلیس « استیون کستیل » و « جیمز استیل » گروه از طرف آمریکاییها
است که در عملیات ضدّ شورش در بسیاري از کشورها دخیل بوده است. وي رئیس نیروهاي ویژة ارتش آمریکا در زمان جنگ
ویتنام بود که دندان خود را در این جنگ از دست داد و سپس رئیس مأمورین نظامی آمریکا در کشور السالوادور، در زمانی بود
که این کشور دوران جنگ سرد را میگذراند. افشاي خبر دستگیري دو تبعه انگلیسی که با لباس محلی مقادیر زیادي مواد منفجره
با خود حمل میکردند ثابت کرد که انگلیسیها با همدستی آمریکاییها در ترورهاي دولتی و کشتارهاي شهروندان دخیل هستند
حتی سعی میکنند با طراحی حمله علیه سنیها وانمود کنند که شیعیان مسئل این حملات هستند و سپس اعلام کنند که این
درگیريها نتیجۀ درگیريها و اختلافات فرقهاي است. حتی با جاگذاري بمب در خودروها و منفجر کردن آنها با کنترل از راه دور
میخواهند وانمود کنند که اینها حملات انتحاري هستند و مسلمانان را عامل این حملات میخوانند. نقش رسانهها را در روشن
نمودن جزئیات فعالیتها و عملیات ارتش آمریکا و انگلیس در جنگ علیه ترور چگونه ارزیابی میکنید؟ کسانی که رسانههاي
آمریکایی و انگلیسی را کنترل میکنند، در واقع همان افرادي هستند که از جنگ پیشگیرانه آمریکا و انگلیس حمایت کردند و
سیاستهاي امپریالیستی این دو کشور را تقویت میکنند. رسانهها ابزار اصلی تبلیغات ارتش آمریکا و انگلیس هستند. گرچه
رسانههاي این کشورها ادعا میکنند که مستقل هستند ولی در عمل میبینیم که از محدوده خط قرمزي که توسط دولت کشیده
شده است تجاوز نمیکنند هیچگاه در رسانههاي اصلی این کشورها نمیبینیم که اجساد سربازان آمریکایی و یا انگلیسی را نشان
بدهند و یا اینکه از ضعف این نیروها صحبت کنند و یا اینکه وانمود کنند که در جنگ علیه ترور شکست خواهند خورد. در
عوض میبینیم که درگیريهاي داخلی عراق را به درگیريهاي فرقهاي نسبت میدهند. مثلًا سنیها را قربانیان اصلی خشونتهاي
انتقامجویانه توسط شیعیان شورشی معرفی میکنند ولی از دست داشتن عوامل نفوذي سیا در اینگونه درگیريها حرفی به میان
نمیآورند. یا اینکه وزارت کشور را به خاطر داشتن یک رئیس شیعه عامل اصلی وقایع تروریستی معرفی میکنند. خوب بود که
نقش رسانهها تنها به همین مسئله منتهی میشد ولی متأسفانه نه تنها شاهد سانسور در رسانهها هستیم بلکه شاهد اطلاعرسانی غلط
رسانهها هستیم مثل مقصر جلوه دادن درگیريهاي داخلی عراق به شیعهها و سنیها به جاي معرفی نمودن عامل اصلی این
درگیريها که نیروهاي اطلاعاتی آمریکا هستند. با ژورنالیستهایی که سعی دارند حقایق جنگ عراق و یا حقایق سیاستهاي
خارجی آمریکا و یا انگلیس را فاش کنند چگونه برخورد میشود؟ این ژورنالیستها حتیالامکان از سر راه برداشته میشوند و اگر
میباشد « یاسر صالحی » مقاومت کنند، کشته میشوند. اخیراً هم ما شاهد کشته شدن سه ژورنالیست عراقی بودهایم. یکی از آنها
که اطلاعات مهمی را در خصوص تسلیحات آمریکایی، جاگذاري بمب در خودروها و یا منشأ جوخههاي مرگ به دست آورده
بود و قصد داشت گزارشهایی در این خصوص منتشر کند ولی قبل از اینکه به هدف خود برسد توسط تکتیراندازهاي آمریکایی
در یک ایستگاه بازرسی به قتل رسید وي نیز میخواست مدارکی را از اقدامات تروریستی نیروهاي اطلاعاتی آمریکا و یا نیروهاي
امنیتی عراق تحت کنترل آمریکا به دست بیاورد و به نتایج خوبی هم رسیده بود. این امر فقط در میان ژورنالیستهاي آمریکایی هم
با محدودیتهاي زیادي روبهرو هستند و نمیتوانند آزادانه مطالب خود را در مطبوعات منتشر کنند. ماهنامه موعود شماره 77
پینوشت ?: برگرفته از: ویژهنامۀ خبري صدا و سیماي برونمرزي.
صفحه 29 از 55
مسئله لبنان و فلسطین به ما چه دخلی دارد؟
در عالم جنگها را به دو گونۀ ساختاري تقسیم کردهاند: جنگهاي قلعهاي و جنگهاي میدانی. سیر تمدنی بشري نشان میدهد
که جنگآوران عالم، آرام آرام از جنگهاي قلعهاي به سمت جنگهاي میدانی تغییر ساختار نظامی دادهاند. شکست قلعهنشین در
یک جنگ قلعهاي یعنی از دست دادن همه داراییها و مهتوك شدن همۀ حرمتها. حال آن که شکست، در یک جنگ میدانی
دست بالا یعنی یک خسران مادي قابل جبران. غربیان پس از فهم تاریخی متمایز جنگ میدانی و جنگ قلعهاي، هرگز قلعه نساختند
و همواره در میدانها هر چه دورتر بهتر جنگیدند. حال آن که بسیاري از قلاع معتبر شرقی نه در قرون ماضیه، که در پانصد سال
اخیر ساخته شدهاند. ویتنام در دهههاي پیش و افغانستان و عراق در این چند ساله، و فلسطین اشغالی در همۀ این سالها میدان جنگ
ایالات متحده بودهاند. میدانی با فاصلهاي دورتر از هزاران کیلومتر... نگاه مسبوق به سابقۀ آمریکا و انگلیس به مسئلۀ فلسطین
اشغالی نیز از همین مزیت جنگ میدانی نشأت میگیرد. اسرائیل اگر از مالیات مردم امریکا باج میگیرد، دقیقاً به دلیل فهم همین
نکته است. اسرائیل در قبال تحمل بسیاري از تهدیدات علیه آمریکا و انگلیس و در خطر افتادن شهروندانش به عوض شهروندان
انگلیسی و آمریکایی طلب مزد میکند و این مزد البته حق مسلم اوست. در عالم امروزین هیچ کس بیجهت مزد نمیگیرد! اما
آنچه پیرامون تفاوت جنگ قلعهاي و جنگ میدانی ذکر شد، فقط به جنگهاي فیزیکی بر نمیگردد. بگذارید در این مقال
برگردم به مثالی از جنگ اندیشه و تفاوت جنگ قلعهاي و میدانی در عرصۀ اندیشه و به فضل خدا در آن راه کاري بیابیم در وضع
موجود. جدال در عالم اندیشه نیز به همان شدّت و حدّت جدال در عالم واقع، بلکه با قوتی بیشتر هماره پایدار است. همین دو
راهبرد جنگ میدانی و جنگ قلعهاي، در عالم اندیشه نیز قابل شناسایی است. سالهاست علماي مذاهب عامه گرفتار نگاه قلعهاي
هرگز نمیتواند در مقابل هجوم شبهات مذهبی از سمت غرب مقاومت کند. پس چارهاي نداریم « دانشگاه الازهر » شدهاند. قلعۀ
مگر آن که مانند غربیان، اندیشه دینی را در میدانهاي جنگی جهان مستقر کنیم. امروز اندیشۀ اصلی تمدن غرب، در هیچ کتابی،
در هیچ کلیسایی، در هیچ دانشگاهی پناه نگرفته است. آن اندیشه در جان تمامی انسانهاي عالم مشغول مجادله است. این یعنی
جنگ میدانی در عالم اندیشه. الازهر قرار است قلعهاي باشد تا در آن همه سؤالات عالم پاسخ بگیرند. اما خود این قلعه در محاصره
است. محاصرهاي با سرنوشتی محتوم. چرا که جان قلعهنشینان در جنگی میدانی درگیر است. الازهر قرار است پاسخگوي مسائل
مستحدثه باشد. این یعنی نگاه قلعهاي. در ایران ما، انقلاب اسلامی توسط کسی راهبري شده که این نگاه را تغییر داد. او تصمیم
گرفت که خود، مسئلۀ مستحدثه باشد. خود، محدث حادثه باشد. پس آن حادثه در میدانهاي عالم راه میپیماید و امروز مثلًا در
مینشیند. (کسی که این نوشته نیز حاصل مباحثه رودرو با اوست) این گونه اندیشه از قلعه خارج میشود و « سید حسن نصرالله » جان
در میدان خودنمایی میکند. این پدیدة انسانی را بایستی با ساخت شبکههاي انسانی تقویت نمود. این وظیفۀ جریان روشنفکري
خاورمیانه است. صهیونیسم که امروز موتور فکري تمدن غرب و بالاخص ایالات متحده است، از قرنها پیش این شبکه انسانی را
یا همان یهودیان به ظاهر مسیحی شده، در تمام کشورهاي اروپایی در دوران اوج یهودي ستیزي با هم « مارانوها » . فعال کرده است
متحد بودند و قوانین انسانی شبکهاي میانشان حکمفرما بود. همین مارانوها که یهوديالاصل بودند و جامه مبدل مسیحی پوشیده
حاکم قابل « نئومحافظهکاران جدید » بودند، پس از مهاجرت به ایالات متحده در قالب پیورتنها سازماندهی شدند و ردّ ایشان تا
مبتلابه بسیاري از کشورهاي منطقه، به این « فراماسونري » پیگیري است. اگر تشکیلات انسانی را در پیوریتنها مقایسه کنید با جریان
نتیجه جذاب میرسید که شبکه انسانی یکسانی تشکیل شده است. فقط با نامهاي مختلف. جالبتر آنکه فراماسونري به عنوان یک
جریان تصمیمساز و بازيساز، بر اغلب حکومتگران جهان نه فقط با مصر و ترکیه و ایران در دورهاي دیگر، خطر وجه سیاسی
در مقابل تشییع، سعی نمود تا در کیان دین مبین اسلام رخنه ایجاد « بهائیت » اجتماعی دین اسلام را دریافت و با جعل فرقه جعلی
صفحه 30 از 55
نماید. اگر به تشکیلات بهائیت به عنوان یک شبکه انسانی توجه کنیم در مییابیم که به لحاظ شبکهاي و تشکیلاتی، بهائیت و
فراماسونري، یک شکل دارند. یعنی روند رأي دهی شوراي افتاي بهائیت دقیقاً مشابه است با حلقۀ یک بهائیت. کما اینکه ساختار
حلقهاي حلزونی، بین بهاییت و فراماسونري مشترك است. اما اگر به مقر کنونی شوراي افتاء بهائیت در حیفاي فلسطین اشغالی
دقت و توجه کنیم. به دوره ساختن این فرقه که هم زمان است با حکومت حاکم دستنشانده بریتانیاي کبیر در آن منطقه؛ نکتۀ
دیگري نیز متبادر به ذهن میشود و آن شباهت قریب تشکیلات انسانی تصمیم ساز در صهیونیسم جهانی با فراماسونري و بهائیت
است که هر سه با پشتیبانی بریتانیاي آن روز به عنوان پایتخت تمدن غرب در منطقه فلسطین اشغالی نموّ پیدا کردهاند. روشنفکري
خاورمیانه نیز هیچ چارهاي ندارد الا ساختن یک شبکه انسانی فرامرزي، با هدف تصمیمسازي براي تصمیمگیران. باشد که فارغ از
اختلاف به آن سمت گام برداریم... . رضا امیرخانی ماهنامه موعود شماره 77
علل سقوط حکومت مسلمین در اسپانیا
تاریخ پر ماجراي کشورهاي اسلامی در طول 14 قرن, حوادث گوناگون و رویدادهاي تلخ و شیرین بسیاري را ضبط نموده است. امّا
تکان دهنده و عبرتانگیز میباشد. بیجهت نیست با آنکه قرنها از ،« اندلس » کمتر حادثهاي همانند سرنوشت شوم کشور زیباي
آن تاریخ میگذرد, هنوز هم خاطره سرگذشت اندلس زنده باقی مانده است. اندلس، سرزمین زیبایی است که در آخرین قسمت
اروپا واقع شده است؛ نه اروپایی است و نه غیر اروپایی، که اسپانیولی است. 1 در افسانهها گفتهاند که در آغاز خلقت که خداي
متعال، نیک و بد را در میان کشورها تقسیم میکرد، هر کشوري میتوانست پنج چیز بخواهد تا به وي داده شود؛ اندلس هم پنج
چیز تقاضا کرد: آسمانی صاف و روشن, دریایی قشنگ و پر از ماهی, میوههایی شیرین و زنانی خوب. این چهار آرزویش برآورده
باشد، رد شد؛ چون در آن صورت، بهشت که نباید در این جهان باشد، روي زمین به « دولتی خوب » شد، اما خواسته پنجم او که
وجود میآمد. 2 جمله اخیر از آن جا سرچشمه گرفته است که سرزمین اسپانیا، 3 کمتر روي امنیت دیده و غالباً شاهد هرج و مرج و
انقلابهاي بسیاري بوده است و اصولاً، خوي جنگجویی و ناراحتی در نهاد اسپانیولیها نهفته است. سرزمین اسپانیا، علاوه بر
خرمی و طراوت, داراي امتیازات طبیعی دیگري هم بود؛ همان طور که یکی از سرداران اسلام در نامۀ خود به خلیفه وقت,
مینویسد: این کشور، در قشنگی آسمان و زمین, شام, در لطافت آب و هوا, یمن, در گل و ریاحین و انواع عطریات, هند, در
ثروت و حاصلخیزي و در اعجاز کریمه, چین میباشد. خاطرههاي تلخ و شیرین در گوشه و کنار شهرهاي اسپانیا, در میان آن همه
جلوهگريهاي زیبا و دلرباي طبیعت که میتواند هر بینندهاي را غرق در تماشاي خود کند, مناظر جالبی به چشم میخورد که در
سایر نقاط اروپا دیده نمیشود. اینها مناظر طبیعی نیستند, بلکه ساختههاي دست بشرند و هر یک از آنها 700 تا 1000 سال از
عمرشان میگذرد، امّا در عین حال، به قدري مؤثر و جالبند که از همه چیز، بیشتر توجه تماشاکنندگان کشور اسپانیا را به خود
جلب میکنند. اینها آثار و عمارتهایی است که از زمان حکومت مسلمین در اسپانیا به یادگار مانده است و عظمت و جلال و
و « ژیرالدا » گلدسته ،« قرطبه » مسجد ،« الحمراء » ابهت تمدن مسلمانان را در خاطر هر بینندهاي زنده میسازد. گرچه تماشاي مسجد
هر کس را مجذوب خود میکند، امّا براي مسلمانان جلوه و تأثیر دیگري ،« غرناطه » در « الحمراء » و قصر « اشبیلیه » در « القصر » عمارت
دارد و خاطرههاي شیرین و تلخی را زنده میکند. شیرین از این جهت که در لابلاي کاشیکاريهاي زیبا و سقفهاي مقرنس و
ایوانهاي مرتفع آن، آثار یک تمدن خیرهکننده و پر ابهت دیده میشود و عظمت و جلال 7 قرن حکومت مسلمین را به یاد
میآورد؛ و تلخ از این جهت که بلافاصله انسان را به یاد انقراض این تمدن بزرگ میاندازد و به خاطر میآورد که اروپاي
مسیحی، چگونه توانست با نقشههاي مرموز و خطرناك، جاي پاي خود را در ین سرزمین زیبا, باز کند و دست مسلمانان را از آن
کوتاه نماید. به یاد میآورد که چگونه دستگاه استعمارگر مسیحی، توانست جوانان مسلمان را از مسیر دینی خود باز دارد و آنان را
صفحه 31 از 55
به ظواهر فریبنده و هوسرانیها و بیبند و باريها سوق دهد و آن گاه در یک فرصت مناسب بر آنان بتازد، آنان را قتل عام نموده,
سرزمین اندلس را از خون خواب رفتۀ آنان رنگین سازد. آن گاه در نظر میآورد که در پاي هر یک از این عمارتها و در زیر هر
قدم که در اسپانیاي زیبا برمیدارد اجساد به خون آغشتۀ صدها پیر و جوان مسلمان نهفته شده و گویا از خون آنهاست که این همه
لالههاي سرخ و گلهاي رنگارنگ خودنمایی میکند. اینجاست که به دنبال آن شوق و شادي زودگذر, اشک غم بر گونههاي هر
مسلمان غیور، جاري میگردد, دندان به هم میفشارد و خون در عروقش به جوش میآید. البته نباید فراموش کرد که اسپانیا، تنها
سرزمینی نیست که مورد توجه دستگاه مخرب دشمنان اسلام قرار گرفته و مردم آن، تنها ملتی نیستند که گرفتار حملات بیرحمانه
آنان شدهاند؛ بلکه تاریخ، امثال این قضیه را مکرر نشان میدهد. و از قرن چهارم هجري که اروپاي مسیحی، متوجه عظمت تمدن و
حکومت اسلامی و خطر عمیق آن براي دستگاه پاپ و کلیسا شد، مشابه این وقایع در گوشه و کنار کشورهاي اسلامی فراوان به
چشم میخورد که یکی از نمونههاي روشن آن، جنگهاي ویران کننده است. اگر ایران عزیز ما، بلکه تمام کشورهاي پهناور
اسلامی, روزي پایمال سربازان جسور و بیرحم مغول شد و هنوز بعد از گذشت قرنها، نتوانسته خسارتهاي آن را کاملًا جبران
کند، در اثر تحریمات پاپ و کلیسا بوده است. 4 جوانان عزیز! تاریخ باز هم تکرار میشود هنوز هم کلیسا، هراس و ترس خود را از
نفوذ و پیشرفت سریع اسلام از دست نداده و هنوز هم نقشههاي ماهرانه خود را فراموش نکرده است, امروز هم ایادي همان کلیسا
که تمدن درخشان اسپانیا را به آن روز سیاه نشاندند، فعالیت خود را در سرزمینهاي سرزمینهاي کوچک و بزرگ اسلامی رها
نکردهاند و هماکنون نیز مشابه همان روشی که شش قرن قبل داشتهاند، در کشورهاي اسلامی تکرار میکنند. امید است با تذکر این
تاریخچۀ کوتاه، بتوانیم افکار شما جوانان مسلمان غیور را درباره نقشههاي شوم و خطرناك آنها روشن سازیم. اسپانیا یا سرزمین
مسلمین، عقدهاي بود که دلهاي ارباب کلیسا را سخت می آزرد و شعاع این روزنۀ نورانی در دامان اروپاي سیاه و تیره بخت،
چشمان آنان را خیره کرده بود. پیشبینی میشد اروپاي مسیحیی در ظرف مدت کوتاهی، تبدیل به یک قاره اسلامی شود؛ زیرا
در میان آسمان فرانسه برمیخاست و در ناقوس کلیساها منعکس میشد و « پیوند » صداي سم اسبهاي مسلمین, از قله کوههاي
گوش پاپ و سایر رهبران نصرانی را به شدت آزار میداد. شاید از همان روزها بود که کلیسا بیدار شد, متوجه خطر شد و تصمیم
خود را گرفت. تا به هر گونه که میتواند و به هر وسیلهاي که ممکن است, چه وسایل مشروع و چه دسیسههاي سیاسی و
.2 . ناجوانمردانه، از پیشرفت سریع در اروپا که تنها مرکز نفوذ کلیسا بود، جلوگیري کند. پینوشتها: 1. سرزمین خاطرهها، ص 7
3. اندلس، نام قدیمی کشور اسپانیا بوده است. ماهنامه موعود شماره 77 . تاریخ حکومت مسلمین، ص 204
تبشیريها درعصر قاجار - 3
1239 ق) وارد بوشهر شد و سپس از کازرون، شیراز، اصفهان، کاشان، تهران و تبریز دیدن کرد ) جوزف ولف در نوامبر سال 1824
و در تمامی این شهرها با یهودیان و مسلمانان دربارة مسیحیت به بحث پرداخت. ولف نیز همانند مارتین، بدون وقفه و تحت هر
شرایطی به تبلیغ میپرداخت. بهعنوانمثال وي یکبار در شهر تبریز از ساعت ده صبح تا شش بعد از ظهر به شش زبان روسی،
فرانسوي، ایتالیایی، آلمانی، انگلیسی و سریانی موعظه کرد. در دو بخش گذشته، به ترتیب مطالبی دربارة اقدامات مبلغان استعماري
و مسیحی در ایران دورة قاجار همچون: ترجمه و پخش انجیل، نشر کتب مسیحی در کنار کتاب مقدس، سفرنامهنویسی، فعالیت
پزشکی، نشر سرودهاي مسیحی، تأسیس مدرسه به سبک مسیحی، ارتباطگیري با عشایر ایرانی، تلاش براي جذب دربار و حکام
محلی؛ و نیز معرفی چهرههاي شاخص و تأثیرگذار این جریان در ایران به حضور شما تقدیم شد. در آخرین قسمت، به معرفی دو تن
از چهرههاي مهم دیگر تبشیري و اقداماتشان در ایران میپردازیم. 2. ژوزف ولف یکی دیگر از مبلغان منفردي که پس از هنري
مارتین به ایران آمد و فعالیت گستردهاي را در دربار قاجار و شهرهاي مختلف ایران براي اشاعۀ مسیحیت در پیش گرفت، مردي
صفحه 32 از 55
متولد 1796 م بود. گرچه پدر ولف از روحانیان یهودي بود، اما ولف در جوانی « ژوزف ولف » آلمانیتبار و یهوديالاصل به نام
ضمن فراگیري زبانهاي بیگانه بهویژه زبان یونانی با عقاید مسیحیت آشنا شد و از اینرو براي تحصیل به رم رفت. ولف سپس
در کمبریج به تحصیل زبانهاي فارسی و عربی پرداخت، الهیأت مسیحیت پروتستان را فراگرفت و پس از مدتی به تبلیغ در بین
« یهودیان علاقمند شد. ژوزف ولف در انگلستان به کلیساي انگلیکن پیوست و در انجمن لندن براي اشاعه مسیحیت در بین یهودیان
داوطلب شد به عنوان « چارلز سیمئون » به فعالیت پرداخت. سرانجام ولف نیز همانند هنري مارتین تحت تأثیر عقاید و آراي CMJ یا
1236 ق) آغاز کرد. این سفر ) یک واعظ معمولی براي تبلیغ به شرق میانه اعزام شود. ژوزف ولف سفر تبلیغی خود را در سال 1821
1239 ق) وارد بوشهر شد و سپس از کازرون، شیراز، اصفهان، کاشان، ) پنج سال به طول انجامید. جوزف ولف در نوامبر سال 1824
تهران و تبریز دیدن کرد و در تمامی این شهرها با یهودیان و مسلمانان دربارة مسیحیت به بحث پرداخت. ولف نیز همانند مارتین،
بدون وقفه و تحت هر شرایطی به تبلیغ میپرداخت. بهعنوانمثال وي یکبار در شهر تبریز از ساعت ده صبح تا شش بعد از ظهر به
1242 ق) ازدواج کرد. نتیجه این ) شش زبان روسی، فرانسوي، ایتالیایی، آلمانی، انگلیسی و سریانی موعظه کرد. ولف در 1826
وزیرمختار انگلستان در » ازدواج، پسري به نام هنري دراموند بود که بعدها به نمایندگی مجلس انگلستان رسید و مدتی نیز بهعنوان
به خدمت پرداخت. سرهنري دراموند ولف مقارن انجام مأموریت خود در ایران ( 1887 1890 ) بهعنوان یکی از سیاستمداران « ایران
فعال در عرصه اقتصاد بینالملل انگلستان و به سبب ده سال نمایندگی حزب محافظهکار در مجلس این کشور، از حمایت و پشتیبانی
کارگزاران دولت متبوعه خود برخوردار بود. وي با تکیه بر تجربیات اقتصادي خویش و به منظور کاهش نفوذ روسیه، درصدد
جلب سرمایهگذاري تجار انگلیسی در ایران برآمد و در رویدادهاي اقتصادي مهمی نظیر انعقاد قرارداد تجاري رویتر، امتیاز تالبوت
در انحصار خرید و فروش توتون و تنباکو و آزادي کشتیرانی در کارون، نقش مؤثري ایفا کرد. علاوه بر این، وي را باید پیشرو
تفکر رسمیتبخشیدن به حضور روسیه و انگلستان در ایران دانست که سرانجام با انعقاد عهدنامه 1907 به حقیقت پیوست.
فعالیتهاي ولف الف ملاقاتهاي سیاسی تبلیغی: ژوزف ولف شرح سفر خود را در کتابی با عنوان تحقیقات و زحمات تبلیغی
عباسمیرزا » بین یهودیان، مسلمانان و سایر فرق به تفصیل بیان کرده است. وي در این سفر، با شاهزادگان قاجار از جمله
Sir John) سرجان کمپبل ،(Dr. McNeill) و اعضاي سفارت انگلستان در آذربایجان مانند دکتر مکنیل « نایبالسلطنه
ملاقات کرد. او در طول سفر همواره خود را یک انگلیسی واعظ معرفی (Dr. Cormick) و دکتر کورمیک (Campbell
میکرد و با پیروان فرق و ادیان مختلف به بحث و گفتوگو میپرداخت، بهگونهايکه بخشی از کتاب او به شرح مباحث وي با
یهودیان، زرتشتیان، ارامنه، مسلمانان شیعه، سنی، صوفیان و... اختصاص دارد. ژوزف ولف در خراسان با عباسمیرزا نیز ملاقات
استقبال نمود و حتی در یکی از مباحث ولف با ،« تأسیس مدرسه در ایران » کرد. در این دیدار، عباسمیرزا از عقیده ولف مبنی بر
معرفی نمود. در « امیر بخارا » مسلمانان و یهودیان شرکت کرد. عباسمیرزا خود با ولف به مباحثه پرداخت و سپس در نامهاي او را به
مقابل این استقبال عباسمیرزا از ولف، وي در بیرجند به سرقت دوازدههزار تومان از اموال عباسمیرزا متهم شد و تحت تعقیب قرار
گرفت 1 که به سبب انگلیسیبودن او را رها کردند. ولف پس از رهایی، نسخی از کتاب مقدس را به زبان عربی و فارسی در آن
ناحیه پخش کرد. ولف در آخرین سفرش به ایران در سال 1843 ، با همراه آوردن تعداد قابلتوجهی کتاب مقدس (عهد جدید)،
ملاقات کرد و از وي نیز « پس از دریافت سفارشنامههایی از سلطان عثمانی و شیخالاسلام آن سامان، با محمدشاه قاجار
سفارشنامههایی براي فعالیت گستردهتر دریافت نمود. ب فعالیتهاي استعماري: همانگونهکه گذشت، فعالیتهاي تبلیغی کلیسا
همواره با سیاستهاي استعماري کشورهاي استعمارگر هماهنگ بود. فعالیت ژوزف ولف نیز از این قاعده مستثنی نیست. یکی از
مهمترین نتایج فعالیت تبلیغی ولف براي استعمار، تحقیقات وي دربارة اقلیت یهود در شرق، بهویژه در ایران بود. تحقیقات ولف در
زمینۀ اقلیت یهود، سرآغازي براي نگاهی ویژه به یهودیان شرقی از جانب کلیسا شد. در ایام تبلیغ ولف در ایران، نظریهاي خاص در
صفحه 33 از 55
اروپا راجع به اسباط گمشدة یهودیان رایج شد که بر اساس آن، رابطهاي اینهمانی میان افاغنه و اسباط گمشده یهودیان برقرار
میشد. احتمالاً از همین رو است که ژوزف ولف بیشترین تلاش خود را به تحقیق درباره یهودیان ایران و همچنین اسباط گمشده
آنان، در این سرزمین و آسیاي میانه معطوف کرد. از سوي دیگر، با توجه به پیشینۀ اندیشۀ رایج و سیاست انگلستان مبنی بر حمایت
از یهودیان در شرق و ترغیب آنان به مهاجرت به فلسطین، میتوان چنین انگاشت که فعالیتهاي ولف در زمینه شناسایی یهودیان،
تاحدودي از این امر نشأت میگرفته است. درواقع، در صورت تعیین افاغنه به عنوان یکی از اقوام یهود، اقدامات سیاسی دولت
انگلستان براي نفوذ و تسلط بر افغانستان با عنوان قانون حمایت از یهودیان شرق، رسمیت مییافت و این امر به نوبۀ خود حضور
انگلستان در شرق آسیاي میانه را موجه مینمود. خود ولف دراینباره مینویسد: براي نخستین بار مسیحیت را به یهودیان مقیم
ایران، خراسان، بخارا، افغانستان، دشت ترکستان، خوقند و تاتارهاي چینی شناساندم و جمعی از یهودیان مصر، یافا، صنعا، یمن و
بخارا را تعمید دادم. من اولینبار مسئلۀ یهود را در دانشگاههاي آکسفورد، لیدن، اوترخت و در کنگرة آمریکا مطرح کردم.
سرانجام به دنبال فعالیتهاي گسترده و مداوم ژوزف ولف براي تبلیغ یهودیان شرق میانه خاصه ایران انجمن لندن براي اشاعه
مسیحیت در میان یهودیان، در سال 1844 اولین مبلغان مسیحی را براي فعالیت در جوامع یهودي ایران اعزام کرد. از سوي دیگر، با
توجه به اینکه مقارن قرن نوزدهم میلادي (سیزدهم قمري) ایران از نظر موقعیت سوقالجیشی و استراتژیک به عنوان دروازة
دسترسی به هندوستان، همواره مورد توجه دولتهاي انگلستان و روسیه قرار داشت، سفرهاي مکرر ولف به شرق میانه را نمیتوان
با اهداف سیاسی و استعماري انگلستان در این ناحیه بیارتباط دانست؛ خاصه آنکه حضور ولف به عنوان مبلّغ مذهبی در شرق
میانه، کمتر از سفر کارگزاران سیاسی و نظامی انگلستان، توجه امرا و اهالی آن ناحیه را جلب میکرد. ج دستاوردها 1. ملاقات با
قشرهاي مختلف مردم: از جمله مهمترین فعالیتهاي ولف در سفرهایش به شرق میانه و ایران، ملاقات با قشرهاي مختلف مردم بود.
وي، طی دیدار با افراد گوناگون، آمادگی آنان براي گرایش به مسیحیت را مدّ نظر قرار میداد و به شیوههاي مختلف توجه آنان را
به این آیین جلب میکرد. از جمله اقدامات وي در این زمینه، ملاقات وي با فردي به نام میرزا ابراهیم شیرازي است. گویا ولف پس
از آشنایی با وي و بررسی تواناییهاي او، هزینۀ سفر وي به انگلستان را متقبل شد. گرچه از هدف اصلی ولف براي اعزام میرزا
ابراهیم به انگلستان اطلاع دقیقی در دست نیست، اما میرزا ابراهیم با حمایت سرگور اوزلی به عنوان استاد زبان فارسی و عربی در
به کار مشغول شد. البته از تغییر یا عدم تغییر مذهب میرزا ابراهیم به وسیلۀ ولف اطلاع دقیقی در دست « هیلی بري » کالج هند شرقی
نیست، اما نمیتوان قبول کرد که بیهدف، ولف هزینه سفر وي را متقبل شود و سرگور اوزلی نیز مقدمات تحصیل و تدریس وي
را در انگلستان فراهم کند. از آنجا که وي با یک زن انگلیسی ازدواج کرد و نام فرزند او نیز نامی مسیحی بود، میتوان وي را
یکی از نخستین دستپروردههاي ولف و سایر مبلّغان انگلیسی در ایران قاجاري دانست. 2. ولف درباره نسطوریان مقیم ارومیه و
خسروي تحقیق کرد و نسخۀ ارزشمندي از اسفار پنجگانه تورات به زبان سریانی را با خود به انگلستان برد که انجمن کتاب مقدس،
براي بریتانیا و خارج چندین نسخه از آن را چاپ و منتشر کرد. 3. خدمت ولف به مسیحیت، صرفاً محدود به حوزه ایران نبود. وي
در سال 1835 سومین سفر خود را از انگلستان به شرق میانه از سر گرفت و این بار به تحقیق دربارة مسیحیان و یهودیان قاهره،
4. تبلیغات و تحقیقات ولف، به نتایج حبشه، جدّه و یمن پرداخت و نسخههایی از کتاب عهد جدید را در دسترس آنان قرار داد 2
انجمن اشاعه مسیحیت در بین » مثبتی در نحوه تعامل میان یهود و مسیحیت در ایران انجامید. قضیه از این قرار بود که انجمنی به نام
در سال 1809 و به منظور تبلیغ و تبشیر یهودیان به آیین مسیحیت و ایجاد تسهیلات آموزشی و پزشکی براي آنان در « یهودیان
سراسر جهان، در لندن تأسیس شد. اما اعضاي این انجمن تا زمان ورود ژوزف ولف به ایران و سفرهاي مکرر او در دهههاي
1820 و 1830 براي تأسیس شعبهاي به منظور ترویج مسیحیت در بین یهودیان ایران، هیچ اقدامی به عمل نیاوردند. از اینجهت،
پس از آنکه ژوزف ولف به انگلستان بازگشت، با تکیه بر اطلاعاتی که از وضع یهودیان ایران و سایر سرزمینهاي واقع در شرق
صفحه 34 از 55
میانه جمعآوري کرده بود، اولین هیأت براي فعالیت بین یهودیان در سال 1844 به ایران اعزام شد. اعضاي این هیأت سهنفره به طور
همزمان در مناطق یهودينشین ایران به جمعآوري اطلاعات و تبلیغ و تبشیر یهودیان پرداختند و شرح مشاهدات خود را در اختیار
انجمن قرار دادند. مدتی بعد، فعالیتهاي مبلغان این هیأت در بین یهودیان ایران، توجه سر موزس مونته فیوره رهبر یهودیان
انگلستان را به خود جلب کرد و وي بودجه خاصی را براي کمک به این هیأت درنظر گرفت. بدینترتیب، هیأت اشاعه مسیحیت
در بین یهودیان، در شهرهاي تهران، اصفهان و همدان، سه مرکز تبلیغی تأسیس کرد و از آن پس، همکاري خود را با انجمن تبلیغی
مؤسس انجمن تبلیغی کلیسا « رابرت بروس » . کلیسا در اصفهان که در میان تمام اقلیتهاي دینی در ایران فعالیت میکرد، آغاز نمود
در اصفهان، در مراسم مذهبی که اعضاي هیأت مبلغان انگلیسی براي یهودیان برگزار میکردند، به موعظه میپرداخت و دکتر کار
در امر احداث نمازخانه براي بیمارستان این هیأت در اصفهان با آنان همکاري میکرد. بهعبارتی گرچه هیأت انجمن اشاعه
.3 مسیحیت در بین یهودیان بهظاهر هیأت مستقلی محسوب میشد، اما در باطن جزئی از هیأت انجمن تبلیغی کلیسا در ایران بود 3
رابرت بروس انجمن تبلیغی کلیسا با توجه به ساختار مذهبی ایران مبنی بر حاکمیت غالب دیانت اسلام و تعصب مسیحیان بومی و
سایر اقلیتهاي دینی در حفظ آیینهاي خویش، مایل بود بخش عمده فعالیتهاي تبلیغی خود را در سرزمینی چون هندوستان
متمرکز کند تا از این طریق تاحدودي تحت حمایت نیروي استعماري انگلیسی حاکم بر آن منطقه، قرار گیرد و در ضمن، به تغییر
کیش اهالی بومی آن سامان که به این امر مستعدتر و متمایلتر بودند، بپردازد. اما ناگفته نماند که اعضاي انجمن تبلیغی کلیسا،
بهرغم سفرهاي مبلّغان منفرد، براي حفظ حلقههاي ارتباطی خود در هندوستان، همواره امکان فعالیت در ایران را مدّ نظر داشتند.
بااینحال آنها هیچگاه درصدد تأسیس یک پایگاه ثابت در ایران برنیامدند و شاید هم مبلّغ داوطلب براي انجام این کار نیافتند؛
چرا که براي ایجاد چنین مرکزي، آنان نمیتوانستند از وجود مبلغان منفرد سود جویند. در واقع، انجمن تبلیغی کلیسا حداقل به دو یا
سه مبلّغ دایمی نیاز داشت تا امکان حضور و فعالیت آنان را کمابیش تا حدود یک سال در ایران بررسی نماید و اطلاعات مورد نیاز
آنان را براي توسعه امور تبلیغی در این کشور جمعآوري کند. سرانجام زمان مناسب براي این کار در سال 1869 ، یعنی مقارن
بیستویکمین سال حکمرانی ناصرالدینشاه قاجار (متوفی 1896 ) فراهم شد و انجمن تبلیغی کلیسا مبلّغی به نام رابرت بروس را براي
اقامت دوساله به ایران فرستاد. رابرت بروس یک مبلّغ ایرلندي از اعضاي کالج تثلیث دوبلین بود که در بیستوپنجسالگی و به سال
1858 از مقام شماسی خادم کلیسا و رتبهاي پایینتر از کشیش به عنوان کشیش، تعمید داده شد و براي خدمت در هیأت انجمن
تبلیغی کلیسا در ناحیه آمرینسار در پنجاب هندوستان مستقر شد. بروس در سال 1868 به سبب بیماري به همراه همسرش به انگلستان
بازگشت و یک سال بعد به تنهایی بار دیگر سفر خود را به هندوستان در پیش گرفت. وي از آنجا که طیّ اقامت در هندوستان با
فارسیزبانان بسیاري روبهرو شده بود، تصمیم گرفت براي تکمیل زبان فارسی خود و اصلاح ترجمه انجیل هنري مارتین مدتی در
ایران به سر برد. از این رو، وي، در سال 1869 به عنوان تنها نمایندة انگلیسی دولت انگلستان در جلفاي اصفهان مستقر شد تا ترجمه
فارسی انجیل و تورات را اصلاح نموده، کتاب دعایی را به زبان ارمنی ترجمه کند 4 ورود بروس به اصفهان با یکی از ادوار بروز
قحطی در سراسر ایران و شیوع وبا در اصفهان همزمان بود. بروس با تکیه بر وظایف تبلیغی خویش، درصدد برآمد ضمن انجام امور
خیریه، براي نگهداري و رسیدگی به قحطیزدگان و بیماران مبتلا به وبا، اولین نمونه از فعالیتهاي انجمن تبلیغی کلیسا را به جامعۀ
اصفهان معرفی کند. وي پس از آنکه همسرش در سال 1870 به او ملحق شد، کار رسیدگی به آسیبدیدگان را آغاز کرد و
حدود هفتهزار نفر را که دوهزار نفر آنها ارمنی بودند، تحت پوشش قرار داد. بدینترتیب، حدود شانزده هزار پوند از لندن و
مبلغی حدود هزار پوند به عنوان اعانه براي قحطیزدگان، خاصه ارامنه و یهودیان جلفا و اصفهان به دست بروس رسید. هزینه
نگهداري و رسیدگی از این افراد را، بروس و برخی حامیان امور تبلیغی در انگلستان و اروپا تأمین میکردند. برخی از ارامنه جلفا از
فعالیتهاي بروس استقبال کردند و به وي پیشنهاد کردند در تأسیس یک مدرسه کوچک براي ارامنه به آنها کمک کند. البته
صفحه 35 از 55
درهمانحال گروه دیگري از ارامنه جلفا بهطورعلنی با حضور بروس و فعالیتهاي او که کمابیش سبب تغییر آیین برخی از ارامنه
و پذیرش آیین پروتستان شده بود مخالفت میکردند. بروس طی پنج سال اقامت خود در ایران، علاوه بر انجام امور خیریه که در
نهایت براي جلب توجه اهالی اصفهان و جلفا نسبت به فعالیتهاي هیأت تبلیغی بود، امر تبلیغ و ترویج آرا و عقاید مسیحیت
پروتستان را نیز بر عهده داشت. وي براي نیل به این مقصود، مراسم مذهبی را در محل اقامت خود به زبان فارسی برگزار میکرد و
تنها سرودها و مزامیر را به زبان ارمنی بیان مینمود. وي بر آن بود که علاوه بر ارامنه، سایر اهالی جلفا و اصفهان مانند مسلمانان و
یهودیان را نیز به پذیرش آرا و عقاید پروتستان دعوت کند. البته فعالیت او در این زمینه، در بیشتر موارد بینتیجه بود. با اینحال،
پس از گذشت شش سال از اقامت بروس در جلفا، سرانجام انجمن تبلیغی کلیسا متقاعد شد تا فعالیت بروس در ایران را به رسمیت
بشناسد و بدینترتیب در تابستان 1875 اولین هیأت انجمن تبلیغی کلیسا به طور رسمی کار خود را در ایران دنبال کرد و از پشتیبانی
و حمایت دایمی و رسمی انجمن مذکور برخوردار شد. به مرور ایام و بهویژه پس از سفر موفقیتآمیز بروس و خانوادهاش به ایرلند
در سال 1881 که به تأمین بودجه مورد نیاز هیأت انجامید، شماري از مبلغان ایرلندي آمادگی خود را براي همکاري و فعالیت در
هیأت انجمن تبلیغی کلیسا در جلفا اعلام کردند. برخی از این اعضاي جدید، از مبلغان منفرد و شماري از آنان نیز از جمله زنان مبلّغ
بودند. ازآنپس، فعالیت مبلغان هیأت انجمن تبلیغی کلیسا در جلفا در سطح قابلتوجهی توسعه یافت و در سه شاخه امور مذهبی،
آموزشی و پزشکی متمرکز شد که در واقع دو شاخه آموزشی و پزشکی، جزئی از فعالیت مذهبی بودند. فعالیتهاي بروس الف
فعالیتهاي تبلیغی: اگرچه رابرت بروس براي ترجمه و تصحیح متون کتب عهد عتیق و جدید به ایران آمد، اما حیطه وظایف او تنها
به این امر محدود نمیشد. آرتور آرنولد سیاح انگلیسی ضمن توصیف بروس از وي به عنوان یک مبلّغ استثنایی، سرباز الهی با
ذائقهاي خاص براي جنگ مذهبی در دورترین مکانهاي زمین و مسلطترین فرد در ایران به زبان فارسی یاد میکند. رابرت بروس
به سبب تسلط بر زبان فارسی، علاوه بر ترجمه و تصحیح کتب مقدس، براي اهالی جلفا موعظه میکرد و از ترجمه متون مذهبی به
زبان فارسی براي جلب توجه عامه مردم سود میجست. همچنین بروس کلاسهایی براي فراگیري زبان انگلیسی براي بزرگسالان
تشکیل داده بود. پس از این کلاسها، مراسم عبادي به شیوه آیین ارامنه برگزار میشد. این کلاسها و مراسم، انگیزه لازم را براي
جلب توجه ارامنه به حضور در هیأت ایجاد میکرد. اگر چه اکثر ارامنه هیچگاه از عقاید خود بازنگشتند، اما به هر حال حضور در
هیأت بر وجهه ظاهري فعالیت مبلغان انجمن تبلیغی کلیسا میافزود. ب فعالیتهاي آموزشی: رابرت بروس پس از اقامت در جلفا
به پیشنهاد برخی از ارامنه و با همکاري کاراپت هوانس، مدرسهاي براي آموزش پسران ارمنی در جلفا تأسیس کرد. این مدرسه در
حدود سال 1874 کار خود را در جلفا آغاز کرد. سه سال پس از تأسیس این مدرسه در 1877 حدود 131 شاگرد که همگی، جز
سه کودك، ارمنی بودند در این مدرسه تحصیل میکردند. بعضی از فرزندان کشیشان ارمنی نیز در شمارِ این محصلین بودند.
همچنین برخی از کودکان بیسرپرست نیز در این مدرسه تحصیل میکردند که طبعاً هیأت انجمن تبلیغی کلیسا مخارج تحصیل
آنان را تأمین میکرد. شمار دانشآموزان این مدرسه در سال 1891 حدود 205 نفر بود و در مدت پانزده سال، حدود 56 درصد به
تعداد دانشآموزان آن افزوده شد. برنامه درسی این مدرسه عبارت بود از: آموزش زبان لاتین، فرانسه، انگلیسی، چهار کتاب اول
هندسه اقلیدسی و جبر، که بعضی از این دروس به نوجوانان تدریس میشد. به نقل از دکتر ویلز، برنامه درسی این مدرسه با
کلاسهاي درسی سیکل اول دبیرستان در انگلستان مطابقت داشت. علاوه بر مدرسه پسرانه، هیأت جلفا مدرسه دخترانهاي نیز ایجاد
کرد. این مدرسه را مبلغان زن اداره میکردند و حدود صد دانشآموز دختر در آن به تحصیل اشتغال داشتند. همچنین کلاسهاي
خاصی براي تعلیم فنون و حِرَف مختلف، از جمله نجّ اري براي پسران و خیاطی، سوزندوزي و برودريدوزي براي دختران در نظر
گرفته شده بود که به سبب امکان استفاده از این فنون در زندگی روزمره و امرار معاش، این کلاسها بسیار مورد استقبال
دانشآموزان و خانوادههاي آنان قرار گرفت. گفتنی است تعلیم این حِرَف را غالباً استادکاران بابی بر عهده میگرفتند و دولت
صفحه 36 از 55
انگلستان نیز از صرف هزینه در این خصوص خودداري نمیورزید. علاوه بر این، گروهی از ارامنه جلفا که کودکان آنها در این
مدرسه تحصیل میکردند، معتقد بودند که کودکانشان پس از تحصیل در این مدارس و آشنایی با زبان انگلیسی، به سهولت
میتوانند به هندوستان بروند و با پرداختن به برخی امور اقتصادي، از موقعیت مالی مناسب برخوردار شوند و با ارسال مبالغی،
خانوادههایشان را تأمین کنند و تغییر قابل توجهی در وضع اجتماعی و اقتصادي خود به وجود آورند. به نقل از ایزابلا برد، با در نظر
گرفتن بزرگسالانی که در این هیأت تعلیم میدیدند، حدود سههزار نفر از آنان، پس از فراگیري زبان، علوم و حِرَف مختلف به
هندوستان، جاوه یا اروپا میرفتند و در این نواحی به تحصیل یا کار مشغول میشدند. کلارا رایس، از سیاحان و وابستگان به انجمن
تبلیغی کلیسا، نیز در کتاب خود به نام زنان ایران و رسوم آنها به مواردي از این مهاجرتها اشاره کرده، یادآور میشود که برخی
دختران دانشآموز در مدارس هیأت براي تحصیل پزشکی و سایر علوم به ایالتمتحده آمریکا، هندوستان و انگلستان میرفتند. در
مدارس هیأت انجمن تبلیغی کلیسا، علاوه بر تعلیم و تدریس دانشآموزان، مکان مخصوصی نیز براي فعالیتهاي ورزشی آنان در
نظر گرفته شده بود 5 پینوشتها: 1. در قضیه تنباکو، ظلالسلطان براي تجدید مراتب خدمتگذاري خویش نسبت به دستگاه رژي و
بر عهده خود واجب میدانم که مساعی خود را از هر جهت به کار ببرم و تا به حال » : انگلیس، تلگرافی به آرنستین فرستاد و نوشت
با وجود ضعف و ناخوشی، از هیچ کمکی مضایقه نداشتهام... هرچه مستر موئیر خواسته همواره برآوردهام و بعد از این نیز انجام
ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، تهران، جاویدان، 1346 ؛ نقل از موسی ) «. خواهم داد. و به حرمتهاي آخوندها نباید اعتنایی داشت
2. سه سال پس از نهضت تنباکو که ناصرالدینشاه به علت اعتراض مردم، ظلالسلطان را به تهران ( نجفی، همان، صص 64 63
احضار کرد و او را در شرف عزل قرار داد، ایادي انگلیس در تهران بهزور ظلالسلطان را براي بار مجدد به ناصرالدینشاه تحمیل
کردند و حکم دوباره وي براي اصفهان را از او گرفتند. 3. الگار، حامد، دین و دولت در ایران (نقش علما در دوره قاجار)، ترجمه:
4. حائري، عبدالهادي، نخستین رویاروییهاي اندیشهگران ایران با دو رویه 1369 ، ص 167 ، ابوالقاسم ستري، تهران، توس، چ 2
1378 ، صص 532 507 (با تلخیص، تغییر و تصرف) 5. ولف، یک بار دیگر نیز، ، تمدن و بورژوازي غرب، تهران، امیرکبیر، چ 3
مدتی در بخارا زندانی شد تا اینکه به وساطت محمدشاه و اصرار کلنل شیل، سفیر انگلستان در ایران، آزاد شد و به ایران بازگشت
شعر و ادب
تنزیل گفتند وزن و قافیه تعطیل میشود قحطی استعاره و تمثیل میشود قوت گرفت شایعه ، میگفت بعد از این هر صورتی به آینه
تحمیل میشود حتی خبر رسید که از سردي هوا گلدسته چند ثانیه قندیل میشود پرگار تا نود درجه رفت ناگهان مژده: شعاع دایره
تکمیل میشود یک حوریه به قالب انسان حلول کرد از این حلول هر چه که تشکیل میشود در مصرعی خلاصه کنم حرف خویش
را: زهرا به قلب فاطمه تنزیل میشود از آن شبی که روي زمین کردهاي نزول هر آیه با شئون تو تحلیل میشود تو چشمۀ شگفتی و
انجیر میدهی تحریف قطرههاي تو انجیل میشود گاهی درخت میشوي و میوههاي تو خامش غذاي سفرة جبریل میشود تو سیب
میشوي و تو را میل میکند سرخی گونههاش که تکمیل میشود تو میشوي خدیجه و او با وجود تو حس میکند به آمنه تبدیل
میشود وقتی شما شدي نخ تسبیح قطرهها هم مشرب فرات ، لب نیل میشود وقتی تو اي الهۀ دریا غضب کنی ماهی بالدار ، ابابیل
زیاد داشت خانم ، غزل ، « تو » میشود طفل تو مبدا همۀ اتفاقهاست هر سال با حسین تو تحویل میشود این شعر را ببخش اگر
تعطیل میشود رضا جعفري کیمیاي نظر ز سوز عشق تو چون گرم التهاب شوم چو شمع شعله کشم آنقدر که آب شوم « تو » بدون
هزار چشمۀ نور از تو در دلم جاريست به کهکشان روم و رشک آفتاب شوم تو اي سلالۀ خورشید، ذرّه پرور باش مباد آنکه چو
زلفت به پیچ و تاب شوم مشام من ز گل روي خود معطّر کن که با نسیم سبکسیر همرکاب شوم به شوق چشمۀ وصل تو آمدم،
مپسند که در کویر غمت خسته از سراب شوم کنون که دامنم از اشک شوق لبریزست بیا که من ز وصال تو کامیاب شوم هزار
صفحه 37 از 55
شکوة ناگفته در دلم باقیست ولی چو لب به سخن آوري مجاب شوم من و غلامی درگاه مهدي موعود(ع) که با شنیدن نامش در
سوختم اي دوست « پروانه » انقلاب شوم در آن حریم که نامحرمست مهر منیر کیم که ذرّه ناچیز آن جناب شوم؟ به گرد شعله چو
بدین امید که از عاشقان حساب شوم محمدعلی مجاهدي (پروانه) ظهور سپیده صداي بال ملایک ز دور میآید مسافري مگر از
شهر نور میآید؟ دوباره عطر مناجات با فضا آمیخت مگر که موسی عمران ز طور میآید؟ شراب ناب تبلور به شهر آوردند تمام
شهر به چشمم بلور میآید به باغ از غم داغ کدام گل گفتند؟ که آتش از دل خاك نمور میآید! به روي دست پر از شور شهر
غیرت کیست! که در تجسم سرخ شعور میآید؟! ستارهاي شبی از آسمان فرو افتاد و مژده داد که صبح ظهور میآید چقدر شانۀ
غمبار شهر حوصله کرد به شوق آنکه پگاه سرور میآید مسافري که شتابان به یال حادثه رفت به بال سرخ شهادت صبور میآید
به زخمهاي شقایق قسم هنوز از باغ شمیم سبز بهار حضور میآید مگر پگاه ظهور سپیده نزدیکست؟ صداي پاي سواري ز دور
میآید؟ ناصر فیض بشارت اي دل بشارت میدهم خوش روزگاري میرسد یا درد و غم طی میشود، یا شهریاري میرسد گر
کارگردان جهان، باشد خداي مهربان این کشتی طوفان زده هم بر کناري میرسد اندیشه از سرما مکن سر میشود دورانِ وي شب
را سحر باشد ز پی آخر بهاري میرسد اي منتظر! غمگین مشو قدري تحمّل بیشتر گردي بپا شد در افق، گوئی سواري میرسد! یار
همایون منظرم آخر درآید از درم امید خوش میپرورم زین نخل باري میرسد کی بوده است و کی شود ملک غزل بیجکمران هر
منال از یار خودگر با تو گاهی تلخ شد کز گل بدان لطف و صفا گه نیش خاري « مفتون » دوره آنرا خواجهاي یا شهریاري میرسد
میرسد مفتون امینی در مدح حضرت مهدي(ع) دلبرا، دست امید من و دامان شما سر ما و قدم سرو خرامان شما خاك راه تو و
مژگان من ار بگذارد ناوك غمزه و یا خنجر مژگان شما شمع آه من و رخسارة چون لالۀ تو چشم گریان من و غنچۀ خندان شما لب
لعل نمکین تو مکیدن حظّی است که نه طالع شودم یار نه احسان شما رویم از نرگس بیمار تو چون لیمو زرد به نگردد مگر از سیب
زنخدان شما نه در این دایره سرگشته منم چون پرگار چرخ سرگشته چو گویی است به چوگان شما درد عشق تو نگارا نپذیرد
درمان تا شوم از سر اخلاص به قربان شما خضر را چشمۀ حیوان رود از یاد اگر رسدش رشحهاي از چشمۀ حیوان شما عرش بلقیس
نه شایستۀ فرش ره توست آصف اندر صف اطفال دبستان شما نبود ملک سلیمان همه با آن عظمت موري اندر نظر همت سلمان
ز بیابان شما طائر سدرهنشین را نرسد مرغ خیال به حریم حرم شامخ « انا الله » شما جلوة دید کلیم الله از آن دید جمال نغمهاي بود
الارکان شما قاب قوسین که آخر قدم معرفت است اوّلین مرحلۀ رفرف جولان شما فیض روحالقدس از مجلس انس تو و بس نفخۀ
صور صفیري است ز دربان شما گرچه خود قاسم الارزاق بود میکاییل نیست در رتبه مگر ریزهخور خوان شما لوح نفس از قلم عقل
نمیگردد نقش تا نباشد نفس منشی دیوان شما هر چه در دفتر ملک است و کتاب ملکوت قلم صنع رقم کرده به عنوان شما شده تا
شام ابد دامن آفاق چو روز زده تا صبح ازل سر ز گریبان شما چیست تورات ز فرقان شما رمزي و بس یک اشارت بود انجیل ز
قرآن شما هست هر سوره به تحقیق ز قرآن حکیم آیۀ محکمهاي در صفت شأن شما آستان تو بود مرکز سلطان هُما قاف عنقاي قدم
شرفۀ ایوان شما مهر با شاهد بزم تو برابر نشود مه فروزان بود از شمع شبستان شما خسروا گر به مدیح تو سخن شیرین است لیکن
افسوس نه زیبنده و شایان شما اي که در مکمن غیبی و حجاب ازلی آه از حسرت روي مه تابان شما بکن اي شاهد ما جلوهاي از
بزم وصال چند چون شمع بسوزیم ز هجران شما مسند مصر حقیقت ز تو تا چند تهی اي دو صد یوسف صدیّق به قربان شما رخش
همت بکن اي شاه جوانبخت تو زین تا شود زال فلک چاکر میدان شما زَهرة شیر فلک آب شود گرد شنود شبهۀ زهره جبین توسن
را نه عجب گر بنمائی تحسین منم امروز در این مرحله حسّان شما آیتالله شیخ محمّدحسین اصفهانی (مفتقر) « مفتقر » غرّان شما
امام زمان(